جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۱۱ مطلب با موضوع «احسان کرمانشاهی» ثبت شده است

به یاد استاد


«هو»

به یاد استاد

آقای فحول

 

«أَ وَ لَمْ یَرَوْاْ أَنَّا نَأْتىِ الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِها» 42- رعد

آیا ندیده ‏اند که ما [همواره‏] مى‏آییم و از اطراف این زمین مى‏کاهیم؟

آیت الله جوادی آملی در کتاب ادب مقربان ج1 ص 267 می فرمایند:«علما وارث انبیا هستند و علوم و احادیث انبیا (علیهم‏السلام) را به ارث می‏برند: «إنّ العلماء ورثة الأنبیاء» و نقش انبیای الهی را در مقیاسی کوچک‏تر ایفا می‏کنند: «العلماء منار». از این جهت آنان نیز ارکان زمین هستند که زمین را از لغزش‏های ویرانگر حفظ می‏کنند، لیکن امامان معصوم (علیهم‏السلام) در سطحی وسیع‏تر و گسترده‏تر رکن و امان هستند.

احسان کرمانشاهی

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

آرزوی خوبان 3

«هو»

 

دو موهبت دیگر که در فراز مورد نظر از مناجات شعبانیه مسألت شده اند عبارتند از: زبان صادق و نظر حق.

ب) ولساناً یُرفَع الیک صدقُه

صدق و راستگویی به نزد خدا بالا می رود؛ یا از آنجایی که همه اعمال توسط ملائکه حفظ و بالا برده می شوند چه خیر و چه شر، و یا از آن جهت که عمل صالح رشد می کند و بالا می رود و عامل را نیز با خود بالا می برد.

امیر المؤمنین می فرماید: « الصدق امانةٌ و الکذب خیانةٌ[1]- راستگویی ادای امانت است و دورغ خیانت در آن».

چه امانتی در نطق بر دوش انسان است که در نسبت با آن راستگو امین و دروغگو خائن است؟

 

احسان کرمانشاهی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰

آرزوی خوبان 2


«هو»

 

نخستین موهبت از نعمتهای سه گانه که در پایان بخش قبل به آن اشاره شد، قلب مشتاق است:

الف)  الهى هب لی قلبا یدنیه منک شوقه:

مراد از قلب عضوی از اعضای بدن نیست، بلکه قلب حقیقت انسان است و مرکز وجود اوست یا به عبارتی عمیقترین مرتبه هویت انسان که سایر مراتب و لایه های وجود او پس از آن واقعند. از این رو قلب سالک است که به محبوب عارفان واصل می شود و رؤیت و شهود جمال او - همانگونه که از سلطان الموحدین امیرالمؤمنین (ع) منقول است[1]- نه به چشم سَر بلکه به دیدة قلب است.

احسان کرمانشاهی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

آرزوی خوبان 1

«هو»

 

تأملی در یکی از فقرات مناجات شعبانیه[1]

موجود زنده با محیط اطراف خود ارتباط برقرار می کند و با هر شیئی به فراخور حال خود و متناسب با ویژگی آن شیء تعامل خاص پیدا می کند. در مقابل مرده آنست که با محیط خود بیگانه است و اختلاف عوامل محیط برای او تفاوتی ندارد. لذا می توان گفت-البته با اجازة جناب سعدی- که مرده آنست که گر دست بزنیش جُم نخورد. لذا ما جمادات مانند سنگ و خاک را که به اندازة حیوان و گیاه با محیط تعامل ندارند مرده می نامیم. 

احسان کرمانشاهی

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰

عرض ارادتی مکرر به پیشگاه امام امت قدس سره (نقد مطلب امامان دوازده نفرند)


به نام خدا

توسط برخی دوستان از مطلب اخیرِ آقا محسن آگاه شدم. مطالبی که می نویسم بیشتر در خطاب با کسانی است که در نوشته ایشان مخاطب خاص دانسته شده اند لذا عذر خود را دربرابر کسانیکه که مخاطب عام می باشند و یا توفیق درک یا فهم زمانه ی روح الله را ندارند، موجه می دانم (اگر چه مطالعه این مطالب برای آنها نفیا یا اثباتا  بی فایده نیست) .


احسان کرمانشاهی

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲

جان سخن 6

هو

جان سخن 6

 

تأملی در آیات 20 و 21 سوره مبارکه سبأ

« وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیهِْمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ(20) وَ مَا کَانَ لَهُ عَلَیهِْم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالاَْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فىِ شَکٍ‏ّ وَ رَبُّکَ عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ حَفِیظٌ(21)»

« و قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها (درباره‏ى استعداد فریب خوردن آنها)راست یافت. و جز گروهى از مؤمنان، [بقیه‏] از او پیروى کردند. (20) و [شیطان‏] را بر آنان تسلّطى نبود، جز آنکه کسى را که به آخرت ایمان دارد از کسى که در باره آن در تردید است (بوسیله وسوسه‏هاى او) باز شناسیم. و پروردگار تو بر هر چیزى نگاهبان است. (21)» (با استفاده از ترجمه های استاد فولادوند و خانم صفارزاده)

 

سوال 1- این آیات در باره چه کسانی است؟

سوال 2- پندار ابلیس درباره آنها چه بود که درست درآمد؟

سوال 3- مراد از تسلط ابلیس چیست؟

سوال 4- چه کسانی تحت تسلط شیطان نیستند؟

سوال 5- چرا فقط ایمان به آخرت ذکر شده است؟

سوال 6- آیا خدا برای شناخت بندگان مومن نیازی به ابلیس یا .. دارد؟

 

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

جان سخن 5

    هو

    جان سخن

    (تاملی در آیات 70 و 71 سوره احزاب)

    قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً، یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغفِر لکم ذنوبَکم و مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً [70- 71]

    اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید. تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید، و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان بَرَد قطعاً به رستگارى بزرگى نایل آمده است. (70-71)«ترجمه استاد فولادوند»

    تقوی گاهی پرهیز و اجتناب معنی می شود و در این صورت در برابر معاصی و مکروهات خواهد بود ، لکن وقتی تقوی در برابر حق تعالی است «اتقوا الله»، این معنی مناسب نیست . پس همانگونه مکرر عرض شده است تقوی پروا کردن است به این معنی که ملاحظه آن شیء را در عمل و برنامه ریزی کردن مثلا در «اتقوا نار التی ...» به این معناست که ملاحظه جهنم را در اعمال و ... بنمایید برای جهنمی که در پیش روست فکری بکنید و نحوه عملتان را با این حساب هماهنگ کنید، نه اینکه از آن غافل باشید. پس اتقوا الله یعنی ملاحظه حق تعالی را کردن و حریم گرفتن، آنچنان که در برابر موجودی با عظمت و محترم عملهایمان را تنظیم می کنیم.

    شاید چون فعل «قولوا» به «اتقوا» عطف شده است عنایت به تقوی در خصوص قول و سخن باشد چنانکه گفته می شود تقوی داشته باش و دروغ نگو.

    واژه «قول» ظاهرا به دو نحو اطلاق شده یکی گفتن و به زبان آوردن مثلا در «قال ما منعک الا تسجد» (12 اعراف) و دیگری معتقد و قائل بودن به نحوی که آن رای و سخن، اساس اندیشه و برنامه های انسان را تشکیل دهد مثلا در «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یا «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا»(136بقره)

    «سدید» از ماده سدد به معنی پیش گیری به همراه استحکام است.(التحقیق فی کلمات القرآن ج 5-ص 97) بنا بر این قول سدید قولی است بسیارمحکم (حکیمانه) که از هرگونه انحراف از حق پیشگیری کند . هم مطابق با واقع است و هم لغو و بیهوده نیست. هم از کفر و نفاق و دروغ پیشگیری میکند و هم از بی فایدگی و بی هدفی. (مراجعه شود به دو تفسیر المیزان و الفرقان)

    با توجه به آنچه گذشت جمله «قولوا قولا سدیدا» میتواند دو معنا داشته باشد:1- امر است به راستگو بودن و از دروغ و یاوه اجتناب کردن. صدق در گفتار از چند چیز ناشی می شود: (شجاعت) ، دروغگو ترسوست و برای اجتناب از آنچه میترسد دروغ میگوید. (تسلیم در برابر حق)، حق جویی و حق پذیری مانع از دروغ است. دلدادهء حق از بیان آن پروایی ندارد هر چند حقی کوچک باشد، پس دروغگو درکنار حقیقتِ جاری در عالم، خواسته ها و امیال خود را می پرستد و دنبال می کند. لذا بر خلاف واقع و موافق امیال خویش سخن میگوید و این دشمنی با حقیقت حاکم بر عالم است. (صفای قلب) ، صداقت حاکی از پاکی ضمیر و بی غباری آینه دل است که واقع را بدون هرگونه دستکاری و انحراف و اعوجاج می نمایاند. لازم است توجه شود که استمرار صداقت می تواند در شکل گیری و تقویت همین صفات مفید باشد.

    2- امر است به استحکام در اندیشه و عقاید. یعنی در آیه شریفه امر شده است بر اینکه در مقام اندیشه کوشش شود بر استواری افکار و حکیمانه بودن باورها و برنامه ها . به عبارتی اندیشه ها و برنامه ها را بر اساسی مستحکم (به معنایی که درباره سدید گفته شد) قرار دهیم . «در نزد بعضی ها گاهی صورت دادن به افکار ویا برنامه پردازی از زیر بنا ویا هدف آنها مهمتر است» درتفسیر صافی، ج‏4، ص: 20این روایت آمده است که: « فی الکافی عن الصادق علیه السلام انّه قال لعبّاد بن کثیر الصوفی البصری و یحک یا عباد غرّک ان عفّ بطنک و فرجک انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ اعلم انّه لا یقبل اللَّه منک شیئاً حتّى تقول قولًا عدلًا» امام صادق در این روایت با تمسک به این آیه، به شخصی که زهدورزی میکرده و به این زهد دلخوش بوده است میفرمایند: صرف اجتناب از لذتهای حرام کافی نیست بلکه خداوند عمل کسی را می پذیرد که بر اساس عدالت رأی دهد و قائل به آن باشد.

    «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغفِر لکم ذنوبَکم » فعل یصلح مجزوم است و جواب امر است. یعنی نتیجه تقوی و قول سدید است. فاعل یصلح صریحا ذکر نشده و ضمیر در آن راجع به الله در جمله «اتقوا الله» است. پس خداوند اعمال کسانی که به دو امر گذشته عمل کنند را اصلاح میکند. اصلاح، صالح گردانیدن عمل است. و معنای عمل صالح در مباحث سوره عصر گذشت. به طور خلاصه عملی است که رشد به همراه آورد و مناسب تکامل انسانی باشد. پروای از حق تعالی و سخن راست و مفید گفتن یا اندیشه صحیح و محکم داشتن نتایجی را به دنبال دارد:1- التفات به هر سخن و توجه به هر اندیشه و رأیی که به ذهن می آید باعث می شود انسان تمرکز پیدا کند بر مبادی و ریشه های اعمالش (یعنی اراده ها و اندیشه ها). در نتیجه همانگونه که سخن و اندیشه ء راست و مفید دارد، عمل درست را نیز به نحوزیبا و نیکو انجام میدهد. 2- لغزشها و نازیباییهایی که همراه عمل بخاطر عدم دقت یا ضعف محاسبه می ماند با اصلاح الهی بر طرف میشود. «إِن تجَْتَنِبُواْ کَبَائرَ مَا تُنهَْوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا» (31 نساء) پرهیز از کناهان کبیره بخشش گناهان صغیره را بدنبال دارد 3- انحرافها و ذنوب (ذنب آنجیزی است که از انسان جدا نمی شود) را محو میکند و یا به حسنات و اعمال صالح تبدیل میکند. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات »(114 هود)- «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» (70 فرقان) .

    «و مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیما» فوز بهره مندی است. وقتی تصوردقیق آن برای ما ممکن نباشد فقط می گویند سعادت و بهرۀ "بزرگ". آنهم نه فقط بزرگ در نزد انسانها؛ بلکه خداوند نیز آنرا بزرگ می داند. اطاعت حق تعالی و رسول او که آینه صادق اوست«و مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَی»(3-4 نجم) نه رقیت و بردگی بلکه به آزادی از بند هواها و به فوز عظیم رسیدن است.در تفسیر صافی (همان) آمده است که «فی الکافی و القمّی عن الصادق علیه السلام فی قول اللَّه عزّ و جلّ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فی ولایة علیّ علیه السلام و الأئمّة علیهم السلام من بعده فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیما » اطاعت از خدا و رسول پذیرفتن ولایت علی(ع) و ائمه (علیهم السلام) است یعنی جان و درون خود را مجرای ولایت ایشان قرار دادن و در تحت اراده آنها در آوردن است و این امر مایۀ سعادت بزرگ است.

    «اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب فانها هی القول السدید»

    احسان کرمانشاهی

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

جان سخن 4

    «هو»

    جان سخن 4

    «بخش پایانی پرده ای از معانی سوره عصر»

    «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»؛ «تواصی» بر وزن تفاعل است و دو جانبه بودن فعل و کثرت آن را می رساند. یعنی توصیه کردن های دو جانبه و مکرر. صبر تحمل تلخی است برای رسیدن به نتیجه ای شیرین. پس همراه نوعی بینش است که این تلخی به شیرینی و این رنج به گنج می انجامد. حق در آیه بدون قید و اضافه آمده است و شامل حق مطلق و حقوق مقید و مضاف می شود یعنی حق تبارک و تعالی و هر حقی که در نظام ضروری و محکم عالم جاری است و حقوقی که با توجه به این نظام در روابط با حق تعالی و موجودات و دیگر انسان ها باید رعایت شود مانند حق ربوبیت، حق طبیعت، حق پدر یا مادر و همسایه و ... .

       با اینکه گستردگی معنای «عملوا الصالحات» شامل توصیه به حق و صبر نیز می شود، مجدداً و جداگانه این عمل به صورت خاص دکر شده است و با اینکه می شد فعل «تواصوا» یکبار ذکر شود و بر سر حق و صبر درآید و با هر یک از آن ها تکرار شده است زیرا به این وسیله بر این فعل و هر یک از حق و صبر تأکید بیشتری می شود. اهمیت نکته از این جاست که انسان در راهی بلند است که از میانه اجتماع می گذرد بلکه تعاملات اجتماعی و حرکت های گروهی هم عمل و گام هستند وهم سرعت بخش یا سرعت گیر.

       غفلت از اینکه کار صرفا فردی نیست، قیام با هم مقدم قیام فردی است، این تذکر را می طلبد، علاوه بر اینکه راه دراز و بلند همت ها را خرد می کند و دقت ها را می کاهد، خستگی می آورد و بلاهای در راه رنج ها را همراه می کند. و فتنه ها و غبارآلود شدن جاده ها راه را گم می کند. پس هرکسی ناخودآگاه توقف می کند یا سرعتش کاسته می شود یا به خود می پردازد یا ملاک ها را گم می کند یا بی طاقت می شود. اینجاست که این عمل همگانی نقش مهمی دارد؛ یعنی«توصیه به همدیگر» نسبت به ملاک ها و میزان های راهیابی «حق ها» و تبعیت از آنها به توصیه به همدیگر به این بینش که این راه را گنجی ارزشمند در پی است، پس باید بر تلخی های آن: (1)دارازای راه (2)چشم پوشی از کامجویی و لذت پرستی (3)صدمات و مصیبت ها، صبر کرد.(با استفاده از تفسیر پرتوی از قرآن)

    پس در این صورت: ایمان(اجتماع انگیزه ها و قوا) و عمل صالح(تمرکز عمل ها و تناسب همة آنه با رشد)، و ایجاد انگیزه و تذکر دائمی  و همگانی به دقت و سرعت، باعث رهایی انسان از خسران است.

    «أللهم اجعلنا من الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»

    «پایان»

    احسان کرمانشاهی

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جان سخن 3

بسم الله الرحمن الرحیم

پرده ای از معانی سورة عصر(قسمت سوم)

«إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات » این آیه کسانی را معرفی می کند که که از آن ضرر بزرگ و مهم نجات یافته اند و هیچ ضرری در سرمایة آنها پدید نیامده است بلکه آنرا به بهترین نحو در معاملات و تجارت بکار برده اند و در هنگام عصرِ عمرِ خویش نه تنها  احساس فشار و گرسنگی نمی کنند بلکه راضی و خشنودند. اینها چند خصوصیت دارند: الف)«الذین آمنوا» ایمان غیر اسلام آوردن و مسلمان شدن است. مسلمان شدن یعنی پذیرفتنِ حقانیتِ خدا و پیامبر و معاد. ولی ایمان یعنی دل دادن و دل سپردن.

   ایمان یعنی همه نیروها، انگیزه ها و اندیشه ها و از پراکندگی دور کردن و همه آنها را به سمت آنچه که به آن دل داده ایم و آن را می خواهیم، متمرکز کنیم بنابراین انگیزه ها و نیروهای انسان که مانند فِلِش های کوچکی هر یک به سمتی روان بودند، همه در کنار هم انگیزه ای بزرگ و نیرویی مستحکم مانند یک فِلِش بزرگ را فراهم می آورند که به سمت خداست این معنای ایمان به خداست [چنین مؤمنی است که مشاهدة او، رفتار او و گفتار او انسان را به یاد خدا می اندازد].

ب) «و عملوا الصالحات» عمل صالح صرفا عمل نیکو نیست بلکه صالح آن چیزی مناسب رشد و رسیدن انسان به کمال او باشد مثلا برای درخت چیزی صالح و مناسب است که او را درخت کامل و خوبی کند و ممکن است همان چیز برای یک حیوان یا گل مناسب و صالح نباشد. پس عملِ صالح عملی است که رشد می دهد یا زمینه رشد را فراهم می کند، آن هم رشدی که مناسب و در خور انسان باشد.

   در آیه شریفه صالح، جمع بسته شده است و «الف و لام» بر سر آن درآمده است. پس این عده از انسان هایی که «الذین آمنوا» هستند، اعمال صالح را انجام می دهند آن هم نه دسته ای از اعمال صالح را، بلکه همه اعمال صالح را، زیرا در عربی جمع به همراه الف و لام به معنای همه است. اینجاست که روشن می شود این گروه، هیچ از عمر و زندگانی خود را نباخته اند بلکه در هر لحظه عملی را که در آن لحظه رشد به همراه داشته است (نه نقص و ضرر) و مناسب آن زمام و جایگاه بوده است(یعنی بهترین عمل از میان اعمال نیکو) را انجام داده اند.[با استفاده از فرمایشات استاد آیة الله شمس خراسانی]

احسان کرمانشاهی

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

«جان سخن 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامة مطلب پرده ای از معانی سورة «عصر»

«إن الإنسان لفی خسر»در این جمله تأکید بسیاری به کار رفته است. زیرا جمله اسمیه است یعنی بجای اینکه گفته شود انسان ضرر می کند، گفته شده است «انسان در خسران و ضرر است» که این اسلوب ناظر به نوعی دوام و ثبات است.

همچنین از حرف «إنَّ» در آغاز استفاده شده است یعنی «واقعا و حقیقتا انسان در خسران و ضرر است» و همچنین از حرف «لام» در « لفی خسر» استفاده شده است یعنی «واقعا و حقیقتا، انسان حتما در خسران و ضرر است».

این مقدار از تأکید شاهد قطعیت و شک ناپذیری این مطلب و همچنین ناظر به اهمیت این مطلب است.

انسان در آیه چون با الف ولام به کار رفته است به معنای همه انسان ها ست.

خسر و خسران، به معنی کم شدن و ناقص شدن به نحو کلی یا ضررِ عمده است. به عبارتی ضرر گاهی بدست نیاوردن سود مطلوب است مثلا سود یک تاجر از سودِ دیگر تجار کمتر باشد و گاهی ضرر، از بین رفتن سرمایه است، یعنی آنچه باید بوسیلة آن کسب سود می کرده است از بین رفته است و بنابر این ضرر کلی، نوعی ورشکستگی است. خسران به این ضرر نوع دوم گفته می شود که اصل سرمایه از بین می رود. حال باید دید سرمایه انسان چیست؟ و مگر انسان در حال خرید و فروش و کسب است؟

در بسیاری از اشارات قرآنی و تصریحات روایی دنیا محل تجارت و کاسبی معرفی شده است و زندگی دنیایی فرصتی برای این تجارت است، در این تجارت آنچه سرمایه انسان است و بوسیله آن تجارت می کند و دائم به وسیله آن در حال خرید و فروش و کاسبی است همان «عمر» و نیروهای حیاتی او هستند «به عبارتی سرمایه انسان خود اوست». انسان دائما در هر انتخاب و هر فکر و هر عملی و ... بخشی از عمر خود و نیروهای خود را (اعم از نیروهای ذهنی و بدنی) می دهد و با آن اندیشه یا عملی فراهم می آورد و زندگی دنیایی به نحوی است که کسی نمی تواند این تجارت را ترک کند یعنی عمر و نیروهای خد را نگه دارد و صرف چیزی  نکند.

با توجه به آنچه گفته شد، معنی آیه (ظاهرا) این است که «حقیقتا انسان در خسران است» یعنی  واقعا او در حال باختن سرمایه و ورشکسته شدن، و به عبارتی، باختن خودش است. زیرا اگر با این سرمایه کالایی بی ارزش فراهم آورد که معادل این سرمایه نیست، ضرر از سرمایه کرده است. عمر و نیروها و به عبارت بهتر خود انسان قیمتی دارد که یا در این تجارتکده آنها را به قیمت واقعی و ارزش مناسب معامله می کند یا در خسران است.« الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ »(آیه 15 سوره زمر) این ضرر نه صرفا ضرری مادی یا معنوی بلکه بدترین نوع ضرر و آشکارترین نوع ورشکستگی است، زیرا انسان در «خودش، زندگی اش و خانواده اش» ضرر کرده است و نه تنها در معامله چیزی بدست نیاورده است بلکه همه یا بخشی از سرمایه را باخته است. (ألا لیس لأنفسکم ثمن إلا الجنة و لاتبیعوها إلا بها، حضرت قیمت عمر و زندگی انسان را بهشت می شمارد و کمتر از آن اگر خودت را بفروشی خاسری!)

ادامه دارد...

احسان کرمانشاهی

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰