«هو»

آرزوی خوبان

تأملی در یکی از فقرات مناجات شعبانیه[1]

موجود زنده با محیط اطراف خود ارتباط برقرار می کند و با هر شیئی به فراخور حال خود و متناسب با ویژگی آن شیء تعامل خاص پیدا می کند. در مقابل مرده آنست که با محیط خود بیگانه است و اختلاف عوامل محیط برای او تفاوتی ندارد. لذا می توان گفت-البته با اجازة جناب سعدی- که مرده آنست که گر دست بزنیش جُم نخورد. لذا ما جمادات مانند سنگ و خاک را که به اندازة حیوان و گیاه با محیط تعامل ندارند مرده می نامیم.

این سخن همانگونه که اشیاء را به مرده وزنده تقسیم می کند، شامل روابط میان اشیاء نیز می شود. یعنی رابطة با چیزی یا با کسی گاهی رابطة زنده است و گاهی رابطة مرده. رابطة مرده رابطة حداقلی ، به اندازة ضرورت ، موقتی و بدون تعامل با دیگر ارتباطات و عرصه های فعالیت است. در مقابل آن رابطة زنده قرار دارد. این رابطه، قرار و برقراری می طلبد و دیگر روابط را با خود هماهنگ می کند و بالعکس. و در نتیجه در عرصه های گوناگون حیات خود را نشان می دهد. مثال رابطة نوع اول رابطة معمولی یک ارباب رجوع با یک کارمند یا رابطة ما با پاکت بستنی، رابطه ای محدود؛ چنانکه در دیگر عرصه های زندگی، بود و نبود این رابطه مساوی است. و مثال رابطة زنده رابطة ارادت و لطفِ متقابلِ شاگرد و استاد یا رابطة با اشیایی که ما آنها را دوست داریم به نحوی که خلوت و جلوت، سکوت و سخن، عشق و نفرت و ظاهر و باطن ما از آن متأثر میگردد .

رابطة با خداوند متعال نیز از این تقسیم بندی بیرون نیست. رابطه ای حداقلی به اندازة کمترین زمانِ ممکن در واجبات، به قدری که خود را راضی کنیم که از عذاب دنیا یا آخرت رهیده ایم و یا  . . . .  این رابطه چنان مرده است که نزدیک به بی اثری است نه آثار ویژة خود را دارد و نه با دیگر بخشهای زندگی ما تعامل می کند. پدر شهید بزرگواری خاطره ای برایم گفت: وضو گرفته و کُتم را بدوش انداخته بودم، همانجور که آستینم بالا بود نماز می خواندم, عبدالرحیم (شهید) آمد مرا دید، آنقدر صبر کرد تا نمازم تمام شد. گفت: باباجون پیش رییس ادارتون هم همینجور میری!!   

رابطة با حضرت دوست سبحانه آنقدر زنده و مهم است که در حیات خوبان آثار و مقتضیات آن همه جا دیده می شود. برای نماز که میعاد محبت است از پیش همه چیز را هماهنگ میکنند همانگونه که در بیانات ائمة هدی آمده است: بهترین لباس، موی شانه شده و دهان خوشبو و مسواک شده و . . . . ، نه که او به ظاهر می نگرد یا وضع ما در او تأثیری دارد، بلکه این اقتضای رابطة زنده است که ظاهر و باطن را تحت الشعاع قرار می دهد.

این ارتباط ویژه چنان محبوب و خواستنی می شود که نه تنها همة اشیاء و روابطِ دیگر  مقهورِ آن قرار می گیرد،  بلکه گویی این ارتباطِ خاص هر چه غیر خود را می بلعد، فاتخذت من دونهم حجاباً . . . تا فقط با او باشد و در با او بودن با هیچکسِ دیگر نباشد.[2]

شاید بتوان گفت: در بیشتر فقرات مناجات شعبانیه، خصوصی ترین دوستان حق تعالی[3] از او تمنای ارتباطی ویژه دارند که این ارتباط از همة نعمتها و خوشیهای باقی و فانی دوست داشتنی تر است. برای نمونه: « و اسمع دعائى اذا دعوتک و اسمع ندائى اذا نادیتک و اقبل علىّ اذا ناجیتُک‏ .  . . و بشنو صدایم را آن هنگامیکه صدایت می زنم و رو بمن کن آنگاه با تو نجوا میکنم‏ . . . »

« إن أخذتنی بجرمی أخذتک بعفوک و إن أخذتنی بذنوبی أخذتک بمغفرتک و إن أدخلتنی النّار أعلمت أهلها أنّی ُحبُّک‏  . . .  خدایا اگر مرا بجنایتم مأخوذ دارى من هم تو را بعفوت بگیرم، و اگر بگناهانم بگیرى من هم تو را بآمرزشت بگیرم، و اگر بدوزخم ببرى بدوزخیان اعلام کنم که من دوست دار توام . . . »‏

« الهى أقمنى فی أهل ولایتک مقام من رجا الزّیادة من محبّتک، الهى و الهِمنى ولهاً بذکرک الى ذکرک‏ . . .  خدایا مرا در میان دوستدارانت از آن دسته قرار ده که افزایش دوستی را امید دارند ، خدایا و در دلم انداز شیفتگىِ یادِ مُدامت را . . . »‏

« و اجعلنى مِمَّن نادیتَه فأجابک و لاحظتَه فصَعق لجلالک فناجیتَه سرّا و عمل لک جَهرا . . . خدایا قرارم ده از کسانى که او را ندا دادی پس پاسخت را داد، و گوشة چشم بر او اندختی و او مدهوش شکوهمندی تو شد، پس از این رو در پنهان با او راز گفتی  وشنیدی، و او آشکارا برای تو کار کرد . . . . »

در این میان، این فراز مد نظر این نوشته است: « 1- الهى اُنظر إلىَّ نظرَ من نادیتَه فأجابک و استعملتَه بمعونتک فاطاعک یا قریبا لا یبعد عن المغترّ به و یا جواد لا یبخل عمّن رجا ثوابه 2-  الهى هب لی قلباً یُدنیه منک شوقُه و لساناً یُرفع إلیک صدقُه و نظراً یقرِّبه منک حقُّه 3- الهى انّ من تَعرَّف بک غیر مجهول و من لاذ بک غیر مخذول و من اقبلتَ علیه غیر مملول  . . ..   ترجمه: 1- خدایا بمن بنگر نگریستن کسى که او را خوانده‏اى و او پاسخت داده، و بیارى خویش بکارش گرفته ای، پس اطاعت کرده، اى نزدیکى که دور نگردى از آن کس که بدو مغرور گشته، و اى بخشنده‏اى که‏ بخل نورزد از آن کس که امید نیکیش را دارد. 2- خدایا دلى بمن بخش که اشتیاقش او را به جانب تو کِشد، و زبانى که راستگوییش بسوى تو بالا آید و اندیشه ای که رأی و نظر حقش او را بتو نزدیک گرداند. 3-  خدایا کسى که بوسیلة تو شناخته شود گمنام نیست، و کسى که بتو پناهنده شد خوار نیست و کسى که تو بسویش رو کنى، تنها و رها شده نیست.»

در این فراز بخشهای 1 و 3 مانند دیگر فراز بیان کننده رابطة ویژه و دو سویة بنده و مولاست، اما در بخش میانی (بخش 2) که توسط دو بخش دیگر دربرگرفته شده، نعمتها و موهبتهایی غیر از ارتباط خاص، از حق تعالی مسألت می شود.

این نعمتهای سه گانه از این قرارند: الف) قلبی مشتاق  ب) زبانی راستگو  ج) نظر و اندیشه ای حق و درست. در ادامه به بررسی هر یک از این مواهب سه گانه و تناسب آن با فضای کلی مناجات پرداخته می شود.  

احسان کرمانشاهی



1-       یادداشتهای این این نوشته برای ارائه در مجلسی از مجالس احباب آماده شده بود که در آن میان جایی برای این عریضه نماند پس روغن ریخته وقف امامزاده شد و متن تنظیم شدة آن یادداشتها به وبلاگ رسید.

2-       پدر شهید می گفت: عبدالرحیم که از جبهه می آمد گوشة زیزمین یک پرده کشیده بود و معمولاً از ما جدا و در آن گوشه قرآن و مفاتیح می خواند.

3-       این مناجات حضرت امیر المؤمنین و امامان از فرزندان او علیهم السلام است که در ماه شعبان مى‏خواندند (مفاتیح الجنان)