جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۹ مطلب با موضوع «محمد طاها دلیری» ثبت شده است

رابطه شیطان و هوای نفس


رابطه شیطان و هوای نفس

شیطان آن طورى که قرآن معرفى مى‏کند، موجودى است که از باطن بر انسان تسلط دارد؛ یعنى به اصطلاح در طول ماست نه در عرض ما؛ یعنى شیطان زائد بر همین غرائز شهوانى چیزى ندارد و همینها از ناحیه شیطان مى‏آید. تعبیر من این بود که گفتم آن منبعى که اینها از آن منبع مى‏آید. نه این است که الآن براى خواندن ما به شر و فساد دو عامل وجود دارد: یکى هواهاى نفس ما، و دیگرى شیطان، که بگوییم «یک عامل کافى بود و دیگر این عامل دوم چرا مى‏آید؟!» بلکه همان‏طورى که در کارهاى خیر (یعنى الهامات خیرى که در ما هست) ملائکه یک عامل ثانوى در مقابل تمایلات خیردوستانه ما نیستند بلکه آنها عاملِ عاملند یعنى منابعى هستند که این الهامات را به وجود مى‏آورند، [شیطان هم یک عامل ثانوى در مقابل الهامات شر نیست و منبعى است که این الهامات را به وجود مى‏آورد.] گفتم که در حدیث آمده است که دل انسان دو گوش دارد: از گوش راستش ملک مى‏آید الهام خیر مى‏کند و از گوش چپش شیطان مى‏آید الهام شر مى‏کند. نه اینکه ملک یک عامل ثانوى است براى دعوت به خیر (در مقابل فطرت الهى که در انسان هست و در مقابل انبیا) و نه اینکه شیطان یک عامل ثانوى است در مقابل هواهاى نفس، بلکه ملک و شیطان عاملِ عاملند. آن مخزن و منبعى که هواهاى نفسانى را در ما مى‏دمد، شیطان است؛...

ادامه متن را در قسمت ادامه ی مطلب را بخوانید.

محمد طاها دلیری

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

شیاطین انسی


شیاطین انسی

(مفسرین ِِآیه) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ را دو جور تفسیر کرده‏اند. قُلْ اعوذُ بِرَبِّ النّاسِ. مَلِکِ النّاسِ. الهِ النّاسِ. مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ. الَّذى یُوَسْوِسُ فى صُدورِ النّاسِ. مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ. از شر وسواسهاى خنّاس (وسواسها یعنى وسوسه‏گرها؛ خنّاس یعنى آن وسوسه‏گرى‏ که مى‏آید وسوسه مى‏کند، بعد مى‏رود پنهان مى‏شود، دومرتبه ظاهر مى‏شود و باز پنهان مى‏شود) که در سینه‏ها و دلهاى مردم وسوسه مى‏کنند، از جن و از مردم. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ» عطف بیانِ چیست؟ مى‏گویند عطف بیان به همان وسواس خنّاس است؛ یعنى ما دو جور وسوسه‏گر داریم، یک وسوسه‏گر پنهان و یک وسوسه‏گر آشکار. وسوسه‏گر آشکار انسانهاى وسوسه‏گر هستند که اینها شیاطین‏الانس‏اند.

قرآن بعضى از انسانها را شیطان مى‏نامد: شَیاطینَ الْانْسِ وَ الْجِنِّ شیطانهاى انسى و شیطانهاى جنّى. شیطان یک معناى اعمى است که به هر وسوسه‏گرى حتى به انسان شیطان گفته مى‏شود...

ادامه متن را در قسمت ادامه مطلب بخوانید.

محمد طاها دلیری

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

اعتراض شیطان به خداوند درباره خلقت اش


اعتراض شیطان به خداوند درباره خلقت اش

شهرستانى‏ در ملل و نحل، از کتابهاى مسیحیها نقل کرده که حتى خود شیطان بعد از آنکه ملعون و مطرود بارگاه الهى شد، چند اعتراض به خداوند کرد و گفت: تو چرا مرا آفریدى؟! تو که مى‏دانستى من آخر کارم به اینجا مى‏کشد. بعد از آنکه مرا آفریدى، تو که مى‏دانستى اگر من را امر به سجده کنى طبیعت من حاضر نیست که این خضوع را انجام دهد و من معصیت مى‏کنم، چرا امر کردى؟! بعد از آنکه من سجده نکردم و دشمن آدم شدم، چرا مرا بر او مسلط کردى؟! من به تو گفتم: أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ «به من مهلت بده»، چرا مرا هلاک نکردى؟! گفتم من مى‏خواهم فرزندان آدم را وسوسه کنم و خیالات بد در دل آنها القاء کنم تا آنها را گمراه کنم، گفتى بسیار خوب برو هر کارى دلت مى‏خواهد بکن، وقتى گمراه کردى من هم گمراهان را یکسره به جهنم مى‏برم. و از این جور سؤالات.

طبق نقلى که شرّاح اناجیل کرده‏اند، شیطان در اول حرفش گفت: خدایا تو حکیم هستى، از حکیم این کارها نسزد. به جوابش گفتند که اول ما تو را به همان حرف خودت مى‏گیریم؛ گفتى ما حکیم هستیم، و حکیم هیچ کارى را بدون حکمت انجام نمى‏دهد، بنابراین فضولى موقوف، برو دنبال کارت![1]

محمد طاها دلیری
[1] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏4، ص: 275

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

شیطان در کلام شهید مطهری 2

طبیعت شیطان و بازگشت او به طبیعتش

(سوالی وجود دارد) و آن این است که این شیطان که وجودش براى زندگى و سعادت بشر و براى اینکه بشر راه اختیارى خودش را طى کند ضرورت دارد، خودش براى خودش چطور [است؟] این مطلبى است که البته قرآن آن را توضیح نداده است و شاید هم اصلا توضیح دادنى نباشد. قرآن مى‏گوید که طبیعت شیطان طبیعت آتشین است «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» و مى‏گوید اساسا شیطان مثل انسان نیست که در او تمایلات مختلف باشد، بلکه در او جز همان تمایل به مسائل مربوط به شهوات و همانهایى که ما به اصطلاح «بدى» مى‏گوییم- که بدى نسبى است- چیز دیگرى وجود ندارد. بسیار خوب، شیطان به اصل خودش ملحق مى‏شود که همان جهنم است؛ حال آیا در جهنم همان‏طور که اگر یک انسان برود معذّب است، او هم معذّب است؟ یا بهشت او همان جاست؟ این دیگر رازى است که کسى که مى‏گوید إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ [در جهنم چه حالى دارد!]

مولوى داستان خیلى عجیبى را آورده که بسیار شیرین است. مى‏گوید معاویه خواب بود، شیطان آمد بیدارش کرد و گفت: نماز دارد قضا مى‏شود، بلند شو نمازت را بخوان! معاویه گفت: تو دیگر چرا دعوت به نماز مى‏کنى؟! (قصه خیلى مفصل است و آخرش به سرشکستگى معاویه تمام مى‏شود) شیطان گفت تو تازه خدا را شناخته‏اى، ولى ما از قدیم مى‏شناختیم:

ما هم از مستان این مِى بوده‏ایم ساکنان درگه وى بوده‏ایم‏

آب رحمت خورده‏ایم اندر بهار روز نیکو دیده‏ایم از روزگار[1]

 

محمد طاها دلیری

[1] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏4، ص: 279

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

شیطان در کلام شهید مطهری 1


شیطان قبل از خلقت انسان

قرآن کریم این طور مى‏فهماند که شیطان قبل از خلقت انسان در صف ملائکه بود و بعد از خلقت انسان از صف ملائکه خارج شد و رجیم شد.[1]


شیطان ملک یا جن؟

اینکه گفته شود شیطان از ملائکه بود، برخلاف نصّ قرآن است که مى‏فرماید: کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ «1». من هم در تعبیرات خودم عرض کردم در صف ملائکه بود، نگفتم از ملائکه بود. قرآن مى‏گوید: کانَ مِنَ الْجِنِّ و همچنین راجع به شیطان این تعبیر را دارد که از آتش آفریده شده است، در صورتى که راجع به ملائکه چنین حرفى را ندارد.[2]

از ظاهر بعضى از آیات قرآن استنباط مى‏شود که شیطان از ملائکه است و رانده شده است، براى اینکه قرآن مى‏گوید: وَ اذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدوا بعد مى‏گوید همه سجده کردند الّا ابلیس. در آیه دیگر مى‏فرماید: کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ امْرِ رَبِّهِ «2». بعضى به استناد آن آیه گفته‏اند ملکى است رانده شده، و بعضى به استناد این آیه گفته‏اند جن است. آنهایى که گفته‏اند ملکى است رانده شده، گفته‏اند چون جن یک کلمه عامّ است، یعنى از موجوداتى که پوشیده و غیرمرئى هستند؛ ابلیس هم در اینجا در ردیف ملائکه [قرار گرفته است که پوشیده و غیرمرئى هستند.] مقصودم این بود که جن و ملک (ملائکه) به طور کلى هیچ وقت در قرآن ردیف یکدیگر قرار نمى‏گیرند. تنها مسأله شیطان است که [از هردو گروه شمرده شده است و] در این مسأله احتمال بیشتر این است که شیطان یک حقیقت سوم است، نه از نوع آن ملائکه است و نه از نوع جنّى که قرآن نقل مى‏کند.[3]

محمدطاها دلیری

 

 


 

[1] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏4، ص: 275

[2] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏4، ص: 281

[3] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏27، ص: 775

 

 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱

دین و سیاست3


3 سیاست ، رابطه دین و سیاست

در قسمت های قبل اشاره که برای فهم رابطه ی میان دین و سیاست باید ابتدا مفهوم هریک آنها را بدانیم. همچنین توضیحاتی راجع مفهوم دین بیان شد و روشن شد که مقصود ما از دین چیست. در این قسمت سعی داریم به بررسی مفهومی سیاست و رابطه ی آن با دبن بپردازیم.

«سیاست» که در زبان فارسی مورد استفاده می شود در اصل کلمه ای عربی می باشد و به معانی تدبیر چیزی و انجام کاری با لحاظ مصلحت به کار می رود. این معنا بسیار وسیع و شامل تدبیر امور شخصی، تدبیر منزل و تدبیر امور اجتماعی می‏شود.[1]

در اصطلاح ، سیاست به معنای اداره جامعه های انسانی می باشد که همراه با نوعی پرورش و تکامل انسان است از این جهت آن دارای بعدی ارزشی می باشد.

رابطه دین وسیاست

با واضح شدن دو مفهوم دین و سیاست حالا می توانیم قضاوت دقیقی پیرامون رابطه دین و سیاست داشته باشیم.

انسان و زندگی اجتماعی

صرف نظر از رابطه ذاتی انسان با اجتماع که محل اختلاف آراء میان صاحب نظران می باشد ، انسان به صورت اجتماعی زندگی می کند ، و ارتباط او با اجتماع یک ارتباط دوطرفه می باشد ، به طوری که او به واسطه اجتماع بسیاری از نیاز های خود را تأمین می نماید و در مقابل خدماتی را نیز به اجتماع ارائه عرضه می کند.

مثلا اگر زندگی یک انسان را در نظر بگیریم ، او نیاز به خوراک ، پوشاک ، مسکن ، تعلیم ، امنیت و ... دارد ، این ها اموری هستند که او به تنهایی نمی تواند همه ی آنها را تأمین نماید. مثلا برای تأمین خوراک ، او بخشی از مواد غذایی خود را از فرآورده های گیاهی تأمین می کند که آنها نیازمند ، کاشت و پرورش می باشند همچنین این کار نیازمند ابزارهایی است که باید طی فرآیند های پیچیده ساخته شود ، بخش دیگری از مواد غذایی او از فرآورد های گوشتی و حیوانی تأمین می شود که آنها نیازمند پرورش حیوانات مختلف مانند گاو و گوسفند و طیور و ایجاد شرایط مناسب برای آن ها می باشد ، نگهداری این حیوانات و پرورش آنها نیازمند برخورداری از آگاهی های فراوان از زندگی آنها و استفاده از ابزارها خاص است که هر کدام از این امور نیازمند مدت ها تلاش می باشد.

از این جهت وقتی روی هر کدام از این نیاز های انسان فکر می کنیم ، در می یابیم که برای مثلا تأمین یک غذای ساده و یا لباس زیبا و ... افراد مختلفی در مسئولیت های مختلف تلاش هایی را انجام نموده اند تا آنها بدست ما رسیده است.

از این جهت مسئولیت های مختلفی میان افراد اجتماع تقسیم شده ، که برای تأمین این نیاز ها هریک از افراد موّظف به اجرای وظایف محوّله به خود می باشند.

یک اجتماع برای بقاء نیازمند قوانینی است که ارتباط میان هر یک از اجزاء را تنظیم نماید و از سویی ضامن اجرایی هریک از این وظایف باشد. این امری است که تقریبا مورد اتفاق همه متفکرین دنیا می باشد ، البته اگرچه بعضی از نحله های فکری در عرصه تئوری معتقد شده اند که با صرف گزاره های اخلافی می توان یک جامعه تشکیل داد ولی هیچ کدام از آن ها تا به حال نتوانسته اند این تئوری خویش را عملی سازند.

از سویی این قانون نیازمند مجریانی است ، که بتوانند آن را به صورت کامل در سطح اجتماع اجراء نمایند.

بنابراین انسان به جهت نوع زندگی خود نیازمند قانون و مجریانی برای اجرای این قانون می باشد. با توجه به مطالبی که قبلا بیان شد بهترین قانون و برنامه برای هدایت انسان و رساندن او به سعادت ، برنامه دین می باشد.

و این برنامه به جهت اقتضائات خود یعنی اجتماعی بودن نیازمند نوعی تدبیر و اجراء می باشد که «سیاست» نامیده می شود. از این جهت مجریان این برنامه ، سیاست مداران انسان ها نامیده می شوند. به همین سبب است که در زیارت جامعه کبیره در توصیف ائمه علیهم السلام که مجریان اصلی دین می باشند فرموده شده «السلام علیکم یا ... ساسه العباد» یعنی سلام بر شما که سیاست مداران بندگاه هستید.

به این ترتیب دین به جهت خصوصیت اجتماعی بودن خویش پیوند عمیقی با سیاست دارد به طوری که دین بدون سیاست بی معنا می باشد.

 


[1] مصباح المنیر ج2ص295 ، ادب فنای مقرّبان ج1 ذیل فقره دعا

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دین و سیاست 2

باسمه تعالی

2

برای بررسی رابطه دین وسیاست باید قبل از هر چیزی تعریف هریک از مفاهیم دین وسیاست را بدانیم.

انسان به سبب برخورداری از قوه عقل موجودی مختار می باشد ، از این جهت در سایه اعمال اختیاری اوست که سعادت و شقاوت اش رقم می خورد.

همه ی انسان ها در این دنیا فطرتا به دنبال کمال و سعادت هستند و برای رسیدن به این هدف کارهایی را انجام می دهند. اگر نگاهی به کارهای روزمره خویش و سایر انسان ها بیاندازیم ، بسیاری از کارها مانند درس خواندن ، کارکردن ، غذا و ... همه برای رسیدن به این هدف می باشند.

از این هدف مشترک می توان تعبیر به خوشبختی نمود. همه ی انسان ها یک بار بیش تر به این دنیا نمی آیند ، و یک بار فرصت دارند که این راه خوشبختی و سعادت خویش را انتخاب کنند ، لذا انتخاب راه صحیح که انسان را به این هدف برساند بسیار مهم می باشد.

خداوند که دارنده همه کمالات است و آفریننده انسان و تمام مخلوقات می باشد این برنامه ی سعادت و خوشبختی را در غالب دین و از طریق وحی برای انبیاء که نمونه های کاملترین مخلوقات هستند فرستاده است و آنها که امانت دارانی امین بودند را مأمور تعلیم و تربیت و راهبری بشر به این هدف گردانید.

به این ترتیب دین شامل مجموعه ای از آگاهی ها و معارف است که هدف اصلی آنها هدایت انسان به سعادت و تکامل می باشد.

انسان دارای ابعاد مختلف وجودی می باشد ، لذا وقتی بحث از سعادت و تکامل او به میان می آید ، تکامل را نباید منحصر در زندگی مادی (یعنی خوردن و پوشیدن وبهره وری از امور) و حیوانی و یا زندگی فردی او دانست. بلکه دین متضمّن برنامه برای تکامل و سعادت بعد جسمانی و بعد روحانی که بعد اصیل او می باشد و بعد فردی و بعد اجتماعی که با زندگی فردی او گره خورده و سایر ابعاد او می باشد.

لذا دین را نمی توان منحصر به بعد فردی و یا بعد روحانی او نمود و یک دین جامع و کامل ، دینی است که برای تمام این ابعاد و ساحات وجودی انسان برنامه ای داشته باشد.

3

محمد طاها دلیری

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دین وسیاست 1

باسمه تعالی                             

اکثر ما قدیمی ها توی کتاب های مدرسه ، درسی درباره شهید مدرس داشتیم ، فکر کنم اگر خیلی حافظه ی خوبی داشته باشیم ، یک جمله از آن درس توی ذهن ما مانده است . «دیانت ما عین سیاست ماست»

بعضی وقت ها تکرار زیاد بعضی از جملات سبب می شود که از معنای آن غافل شویم. فکر کنم یکی از جمله هایی که نیاز است بیش تر روی معنایش تفکر کنیم ، همین جمله است .

به نظر شما این جمله یعنی چه ؟

آیا واقعا دین با سیاست ارتباطی دارد. آیا دینی که برای معنویت انسان ها آمده و می خواهد کار آخرت ما را راه بیاندازد ربطی به سیاست که مربوط به حیله گری صاحبان قدرت است دارد؟ یا اصلا شما یک تعریف دیگری از دین وسیاست دارید؟

فکر کردم قبل از این که در این زمینه بخواهم حرفی بزنم بهتر است نظر شما را راجع به این جمله بدانم.

محمد طاها دلیری

۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ما خارجی هستیم...!

می خواستم برم بیرون ، احساس کردم موهایم درهم برهم است ، شانه را برداشتم و شروع به مرتب کردم مو هام کردم. 
یک آدم با با دو دست و دو پا و دو چشم و یک دماغ و ...
شنیده بودم دکترها به این نتیجه رسیدن ، هر چند وقت کل سلول های بدن عوض می شود ، اگر این طور باشد یعنی هر چند وقت ما یک دور عوض می شویم ....
اما به نظرم آمد من در تمام این نوزده سال زندگی ام همیشه همین بوده ام اصلا تغییر نکردم . 
این کشف علمی نشان می دهد که غیر از این تن یک حقیقت دیگری وجود دارد که در تمام مدت این نوزده سال و بعداش ثابت است ، اون نه دسته ، نه پا ، نه دماغه ،... اصلا جا نداره.
یعنی آن نباید نه مکان داشته باشد و نه تغییر بکند و ... یعنی... مثل اشیاء مادی نباشد.
وسط این افکار بودم که بک دفعه ای دیدم بابا می گوید: «چقدر شانه می کنی ، زیاد به خودت می رسی می گویند :«این خارجیه...»
توی دلم گفتم آره خاریه ، مال این دنیا نیست .

محمد طاها دلیری

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰