جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

جاذبه (بخش یک)

بسم الله الرحمن الرحیم

دانشمندان می گویند که هر چیزِ دارای جرم،در ساختار فضا-زمان،خمیدگی ایجاد می کند.

به اصطلاح اگر ساختار فضا و زمان را با هم مثل یک پارچه در نظر بگیریم،هر چیزِ دارای جرم در آن مثل توپی عمل می کند که آن را فرو می برد و دیگر جرم ها،گرفتار فرورفتگی آن می شوند و در دام جاذبه ی آن می افتند و ماجرا آغاز می شود 

محمد آقبلاغی

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

اعتماد به نفس (قسمت دوم)

آن زمانی که دست از تلاش برای دستیابی به آزرویی بردارید، زمانی است که خللی در اعتماد بنفس شما ایجاد شده است. اینجاست که به خود اطمینان ندارید، پس باید جویای طریقی باشید تا بتوانید از تضعیف خود دست بردارید.

عبدالحمید مطهری فر 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

همه چیز را به باد بسپار

سرت را بالا تر بگیر فرزندم. تو ریشه ات در خاک است اما متعلق به خاک نیستی. نور را ببین هرچند از پشت ابرها. لبخند خورشید را ببین هرچند از فرسنگ ها آن طرف تر. بالا را نگاه کن. چشمانت را پر کن از نور، آری نترس بگذار در چشمانت نور جاری باشد.
محمدحسین سیمیار

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰

نور در تاریکی

ایمان مثل نور میماند از کجا به وجود نور دریک اتاق پی میبری؟ وقتی روشنایی را می‌بینی یا بوسیله نور اشیا اتاق برایت قابل دیدن می‌شود آن وقت است که میتوانی بگویی اینجا نور هست.

حسین الهی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

قلم درد

و قلم 

همان 

نی تراش خورده 

بود

 

همان 

انیس انسان مبهوت


همان 

رفیق معهود


از بعدِ قصه ی هبوط.

محمد رضا مهدوی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

سواد رسانه ای و یک تجربه شخصی

با سلام

چندی پیش یکی از دوستان (همکاران) در یک گروه تلگرامی خصوصی پستی گذاشت که حتما برای خیلی از ما این اتفاقات می افتد و اگر خدای نکرده دچار بی سوادی در حوزه رسانه باشیم آسیب های جدی می بینیم رسانه هم مثل هر ابزار کاربردهای خیر و شر زیادی دارد ، مثالی که فراوان شنیدیم چاقوست که دست یک پزشک حاذق و متعهد باعث خیر است و در دست یک انسان جاهل( چه پزشک باشد و چه ....) باعث شر و فساد، بعد از مطالعه آن پست  تصمیم گرفتم پاسخی بنویسم و به همین خاطر مختصر مطالعه ای کردم

سید محمدرضا قافله باشی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱

چرا طلبه شدم؟ ( قسمت دوم )

چرا طلبه شدم؟ ( قسمت دوم )

صحنه دوم

تصمیم گرفتم شبی را با بچه ها سر کنم و تا طلوع آفتاب در مسجد کنارشان بمانم.

شب باصفایی بود، گفتیم و خندیدیم و از کنار هم بودن کلی لذت بردیم. این خاطره مرا به سالیان دور می برد. خاطراتی که با همنشینی با نوجوانان فوق العاده دل پاک و مثال زدنی سپری شده بود. 

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲