جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۱۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

پروانه و پیله

به نام حضرت حق

پروانه و پیله

روزی سوراخ کوچکی درپیله ای ظاهرشد.مردی نشست وبه پیله نگاه کرد.آن گاه تقلای پروانه متوقف شد.به نظرمی رسید که خسته شده وتوانی برایش نمانده.مردتصمیم گرفت باسوراخ کردن پیله کار پروانه راراحت ترکند.پروانه ازپیله اش خارج شدولی جثه اش ضعیف وبال هایش چروکیده بود.مردفکرمی کردکه بعدازدقایقی پروانه شروع به پروازمی کندامانشد!درواقع پروانه ناچارشدهمه عمرخودراروی زمین بخزدوهرگز نتوانست بابال هایش پروازکند.آن شخص مهربان نفهمیدکه محدودیت پیله وتقلابرای خارج شدن ازسوراخ ریز آن راخدابرای پروانه قرارداده بود،تابه آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شودوپس از خروج ازپیله به اوامکان پروازدهد.

گاهی اوقات درزندگی فقط به کمی تقلانیازداریم؛اگر خداوندمقررمی کردبدون مشکلی زندگی کنیم،فلج می شدیم،به اندازه کافی قوی نمی شدیم وهرگز نمی توانستیم پروازکنیم.

التماس دعا ...

عرفان حسینی وفا

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

راه کار های برای مطاله ی بهتر2

    به نام خدا

    راه کار های برای مطاله ی بهتر2

    در راهکار هایی برای مطاله ی بهتر 1 موضوعاتی جزیی را برای مطالعه ی بهتر شما خواننده ی عز یز ارایهداد یم.

    اما در راهکار هایی برای مطالعه ی بهتر 2 موضوعات زیاد وکلیدی ای راخدمت شما معرفی می کنیم.

    امید است که با ارایه این راهکارها گامی فراتر در جهتمطالعه ی بهتر برداریم.

    واین که این روشها موثر در مطالعات فردی وگروهی است . البته عناوین1و2و3 راهکار هایی برای مطالعات فردی هستند هرچند لازمه ی مطالعه ی گروهیست.

    1. تفکر در موضوعات مورد بحث

    شما می توانید قبل از این که موضوعی از کتاب مورد نظر خود را مطالعه کنید بانگاه به تیتر آن موضوع مستقلا(یعنی بدون مطالعه ی متن کتاب) در مورد آن فکر کنیدوبعد سوالاتی یا نکاتی در مورد آن موضوع بدست اورده ودر جایی یادداشت کنید. این کار به شما کمک خواهد کرد تا مطالعه ای هدفمند (به دنبال پاسخ) و با انگیزه ی بیشتر داشته باشید.

    2.مطالعه

    در ادامه شروع به مطالعه متن کتاب نمایید؛ با مطالعه آن موضوع، سعی کنید جواب سوال های یادداشت کرده ی خود را بدست آورید. ویا نکات حاصل از تفکر خود را در ستون کنار مطلب؛ حاشیه نویسی نمایید.

    3.طرح سوال از متن کتاب

    ممکن است بامطالعه متن کتاب بهتمام سوالات شما پاسخ داده نشود و یا دوباره سوالات جدید تری در ذهنتان ایجاد شوداین سوالات می تواند در مورد لغات سخت ان باشد و یا در مورد مفهوم ان باشد در هر صورت باید آنها را نیز یادداشت کنید.

    4. بحث و گفت وگو ی گروهی پاسخ دهی به سوالات

    حال وقت ان رسیده تا جواب سوالات باقیمانده را در یک هم اندیشی جستجو نمایید وخاصیت مطالعه ی گروهی در اینجاست: سوالاتی را که نمی توانیم به صورت فردی جواب دهیم به راحتی در گروه، آن ها رابا کمک اعضای گروه ومسئول گروه جواب می دهیم وشما می توانید با نقد گروهی متن و نظر نویسنده، مطالب بسیار جالبی کسب کنید.

    5. نتیجه گیری وثبت

    وبعدسعی کنید از نکات حاصله نتیجه گیری نماییدبهتر است که کارتان بی نتیجه نباشد پس نتایح خود را حتما در برگه ای ثبت کنید.

    خلاصه برداری وخروجی مطالعه ی گروهی

    شما باید خلاصه ای از مطالبتان را بردارید که شامل تمامی نکات کتاب ونکات جدیدی که خودتان(گروه) به آن ها دست یافته اید باشد تا بتوانید به عنوان یک خروجی مطالعه ی گروهی به دیگران ارائه دهید.

     

    با تشکر از دوستانی که با ارائه نظرات مفیدشان مرا در انجام این پژوهش همراهی کردند و با پیشنهادات مفیدشان کمال استفاده را نمودم.

    ومن الله توفیق

    امیرحسین نیک رفتار

     

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

انصاف

 

اوایل امتحانات خرداد بود، از آنجایی که امتحانات سوم دبیرستانی ها هماهنگ بود، حساسیت بالایی داشت. اون موقع ها با خط از مدرسه برمی گشتم توی مسیر یک کلوپ xbox بود که هر وقت به داخلش نگاه می کردم حسرت می خوردم چراکه از طرفی به خودم می گفتم:«نا سلامتی من بچه مسجدی ام. برم xbox بازی کنم!» واز طرف دیگر میدیدم که xbox خیلی حال میده. با اینکه به چنین تعارضی خورده بودم ولی حرف اول برام اهمیت بیشتری داشت، بنابراین طرف xbox  نمی رفتم، اما اوضاع همین طورنماند، یک روز که داشتم طبق معمول از کنار xbox  رد می شدم چندتا از بچه های مسجد رو دیدم که داشتن بازی می کردند خیلی تعجب کردم و ناراحت شدم ولی بعد به خودم گفتم:«چه عیبی داره تفریح است، گناه هم که نداره!» درنهایت بالاخره پایم رو به داخل کلوپ گذاشتم. صاحب مغازه فردی بی حوصله ، نسبتا جوان و کمی هم بددهان بود خیلی تحویلم نگرفت یه جوری هم بهم نگاه می کرد، رفتم پیش بچه های خودمون نشستم، از دیدنم هم جا خوردند و هم خوشحال شدند،خلاصه آن روز گذشت. فکر می کردم بچه های مسجد مثل خیلی از تفریح های دیگه در ماه یا هفته یا لااقل در روز یک بار میرن کلوپ، ولی روز بعد و روز بعد وروز بعدش هم همان آش و همان کاسه تازه نه یکبار درروز بلکه چند بار! روز به روز تعداد بچه های مسجد زیادترهم می شد چون بچه ها هم  به هم نگاه می کردند و هم یکدیگر رو تشویق می کردند مثلا پول همدیگر رو حساب می کردند. شاید بپرسید چرا باید چنین کاری بکنند؟ اگه کمی با این دستگاه ها آشنایی داشته باشید می فهمید که دسته جمعی وگروهی یه حال دیگه ای داره. کار به جایی کشید که بچه های کوچکتر مسجد هم می آمدند. منم که دیگه انگار به کلی عقلم رو از دست داده بودم، احساس می کردم این تیپ مسجدی برام محدودیت میاره پس در نتیجه تیپم رو عوض کردم این طوری تو کلوپ راحت تر بودم.

بعد از گذشت چهار پنج روز با بچه های غیر مسجدی کلوپ هم آشنا شدم اسم یکی از آنها کامبیز بود که موهاش همیشه عجیب غریب بود، سر و وضعش هم اصلا عادی نبود به قول معروف خرده شیشه داشت، می گفت از خونه فرار کرده و هر شب تو پارک یا خونه ی یکی از دوستاش شب رو صبح می کنه.

یکی دیگر از بچه های آنجا اسمش احسان بود، بعد xbox بازی کردن بعضی از بچه ها یه چیزایی تو گوشیش نگاه میکردند وبرای خودشون بلوتوث می کردند، فکر نکنم چیزای جالبی بوده باشه البته راستش رو بخواهید منم یه کمی نگاه کردم.

پس از یک مدت رفت وآمد به کلوپ دیگه آه در بساط نداشتم از مدرسه پیاده برمی گشتم تا بتونم پول هایم رو خرده خرده برای کلوپ رفتن جمع کنم. یکسری از بازی های آنجا باعث شده بود پرخاش گر بشم وعلاوه براین ها دیگه حوصله ی فعالیت تو مسجد رو هم نداشتم، درس هم که دیگه هیچی، کلا بی خیال شده بودم، به بهانه ی کتابخانه از خونه  میزدم بیرون و با بچه ها تو کلوپ قرار می گذاشتیم!

آره، انگار یه جای کار نه چند جای کار می لنگید، دیگه خودم نبودم اما چراییش رو نمیدونم...

 

مدتی فکر کردم کم کم به این نتیجه رسیدم : همان طور که هر کثیفی نجس نیست هر کار غلطی هم حرام نیست، مثلا درسته که xbox  حرام نیست ولی ...

چرا واقعا چرا باید ذهن وچشم و... خود را خسته کنیم تا وقت تلف کنیم؟!

مگر قرار نیست مصداق این آیه باشیم الذین هم عن الغو معرضون...

مگر قرار نیست حرکت کنیم ...

از شما دوستان عزیز می خواهم که به من کمک کنید تا آسیب های دقیق تر وبیشتری را پیدا کنم، تا راه درست را انتخاب کنم!مثلا آیا اصلا کلوپ رفتن مسجدی ها آسیب هست یانه؟

 

مست فیض، مستفیض، ملتمس دعا

مهدی مهدوی

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است ...

باسمه تعالی

 

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است ...

 

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است چون وقتی محرم می آیدستار گل مکانی، صاحب بزرگترین بنگاه ملک وماشین شهر 1ماه تکیه راه می اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم را گل می مالد و یازده ماه هم سرشان شیره!

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آیدقدرت سامورایی ! شب ها در تکیه لخت می شود و میان داری می کند و روزها مردم را لخت میکند و زورگیری!

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار و جومونگ و را از بساطش جمع می کند و ( آخرین ورژن ) پوسترهای علی اکبر علیه السلام در بساطش پهن !

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است چون وقتی محرم می آید آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می کند و تا آخر سال هم مشتریهایش را !

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است چون وقتی محرم می آیدسیامکِ چشم چران که پاتوقش همیشه ی خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته عزاداری اسفند دود می کند !

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید قادر روز تاسوعا و عاشورا قمه می زند و علم می کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی افتد !

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آید نیما پشت بنزش می نویسد (من سگ کوی حسینم)ولی هیچ وقت از"چارلی" سگ دو ساله اش دور نمی شود !

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آیدحاج مجید؛ مداح معروف شهر بابت دو ساعت مداحی حقوق دوماه یک کارگر را می گیرد!

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است چون وقتی محرم می آیدهیأت امنای حسینیه ... علیه السلام درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می کند و بعد با انرژی سینه می زنند و گریه می کنند!

حسین علیه السلام هنوز مظلوم است چون وقتی محرم می آیدکل یوم عاشورا یعنی ده روز و شب ... غم گریه کل ارض کربلا یعنی ... چند مسجد و تکیه !

حسین علیه السلام هنوزمظلوم است چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد او هم می رود تا......... سال بعد!

...

التماس دعا

تلخیص: عرفان حسینی وفا

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دعوی اخلاص

گر تو آدم زاده هستی عَلَّمَ الأسما چه شد                            قابَ قَوسَینَت کجا رفته است أَو أَدنی چه شد

بر فراز دار فریاد أنا الحق می زنی                                      مدعّیِ حق طلب اِنیّت و اِنّا چه شد

صوفی صافی اگر هستی بکن این خرقه را                             دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد

زهد مفروش ای قلندر آبروی خود مریز                                زاهد ار هستی تو پس اقبال بر دنیا چه شد

این عبادت ها که ما کردیم خوبش کاسبی است                     دعوی اخلاص با این خودپرستی ها چه شد           

مرشد از دعوت به سوی خویشتن بردار دست                        لا الهت را شنیدستم ولی الّا چه شد

ماعر بیمایه بشکن خامۀ آلوده ات                                      کم دل آزاری نما پس از خدا پروا چه شد

دیوان امام خمینی(ره)

سید رئوف تقوی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

گزارشی اجمالی از سفر حج عمره(اولین دیدار مسجد النبی)

باسمه تعالی

گزارشی اجمالی از سفر حج عمره(اولین دیدار مسجد النبی)

در هواپیما:

تمام بچه ها استرس خاصی دارند؛ واقعا حس عجیبی است که بخواهی بروی جایی که در تمام عمرت فقط تصویرش را از عکس ها یا بر روی تلویزیون دیده ای و دیده ای که همه طوافش می کنند، می دانی که عمری فقط به آن سو نماز خوانده ای و می دانی که مرجع دعاهایت به سمت آنجا بوده؛ می دانی که بعضی تا آخر عمر می گویند اللهم الرزقنا توفیق حج بیتک الحرام و با این دعا زندگی کرده اند و به طواف حرمش راه نیافته اند، خدای من نمیدانم چگونه شکر کنم که بنده ناچیز و گنهکار را به درگاهت دعوت کرده ای؟!

در هواپیما کسی نمی داند که خدا چه بویی دارد؟ یا اینکه خدا چه رنگی است ؛ ولی هم بوی خدار می شنوند و رنگ خدا را می بینند ، هر فردی در این فکر است که اگر آنجا بروم چه چیزهایی می خواهم؟ چه دعاهایی دارم؟ آیا لبیکم را می پذیرد؟! وای که چه فکر آزار دهنده ای است که اگر لبیکم را نپذیرد و اگر ندا بیاید که لالبیک؟! اگر تا آن جا بروم و مرا قبول نکنند؟!

نه!!! اصلا نمی خواهم بروم!

واقعا حس عجیبی است که به هیچ صورتی نمی توان آن را وصف کرد.

این فکرها وکلی فکرهای دیگر و صحبت کردن با دوستان و...کارهایی است که انسان داخل هواپیما از تهران تا جده انجام می دهد.

لحظه ای که هواپیما به فرودگاه جده رسید و خلبان اعلام کرد که می توانیم پیاده شویم کسی باور نمی کرد که به مکه نزدیک تر شده ایم و باید پیاده شویم! ولی خلاصه آماده پیاده شدن شدیم.

لحظه ای که مهماندار هواپیما  درب هواپیما را باز کرد هوای بسیار گرمی به صورت ما زد که انسان را به این فکر می انداخت که از هواپیما پیاده نشود، ولی شوق زیارت قوی تر و سوزاننده تر از گرما بود و ما از هواپیما پیاده شدیم و وارد فرودگاه جده شدیم.

ادامه دارد...

سید رئوف تقوی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

زلال قدس(3)

بسم الله الرحمن الرحیم

متن زیر برخی از نکاتی است که امام جماعت پیر و دوست داشتنی مسجد در طی سال ها بیان کرده اند؛ البته درک لحن و کلام ایشان برای بچه ای مسجد بیشتر قابل درک و البته خاطره انگیز و تذکار دهنده است:

* ای برادر بیا جهنم نرو؛ من خواهش می کنم بیا برو بهشت، بیا تو هم شهید بابایی بشو! چی گفتم؟! ....

*خدایا همه خوبی ها را به ما بده؛ نه از هزار تا 40 تا، 60 تا! برادر همه خوبی ها را جمع کن.

*برادر مثال دوچرخه چطوره؟ بلدی یا باید تمرین کنی؟ احکام شرعم دِ همونه برادر! بیا از آخوند یاد بگیر.

*ای قربانت روح الله (گریه...) خدا رحمت کند خمینی را. خدایا از عمر من بکاه و بر عمر رهبر افزا. بنده فکر می کنم مسجدی که تکبیر نگوید امام جماعت عرضه ندارد.

*برادر این ریش ها را نتراش آخر امیر المومنین(علیه السلام) مثل تو ریش می تراشید؟ آهان؟

* برادر خواهش می کنم این دعا را بخوان؛ چقَدَر عالیه چقدر خوبه: خدایا ما را به وظایفمان آشنا و در انجامش یاری فرما!

«پیر آشنا»

۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

همسفر

به نام حضرت حق

امیدواریم با خواندن این داستان ها در شما خوانندگان تحولی ایجاد شود و بتوانیم به شما در راستای رادمردی اندکی کمک کنیم …..انشاءالله.

کشتی در طوفان شکست و غرق شد . فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند . آن دو مرد دیدند که هیچ نمی توانند بکنند ، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهند .پس دست به دعاشدند . برای اینکه ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود به گوشه ای از جزیره رفتند .

نخست از خدا غذا خواستند .فردا ، مرد اول ، درختی یافت و از میوه ی آن درخت خورد . اما مرد دوم چیزی برای خوردن نداشت.

هفته بعد ، مرد اول از خدا همسر و همدم خواست . فردا کشتی دیگری غرق شد . زنی نجات یافت و به مرد رسید . اما مرد دوم هیچ کس را نداشت.

مرد اول از خدا خانه ، لباس و غذای بیشتری خواست فردا به صورت معجزه وار تمام چیز هایی که خواسته بود به او رسید . اما مرد دوم…

دست آخر مرد اول از خدا کشتی خواست تا او و همسرش را با خود ببرد . آن دعا هم برآورده شد . مرد خواست بدون مرد دوم از آنجا برود .

پیش خود گفت { آن مرد حتماً شایستگی نعمت های خدا را ندارد چون که به درخواست های او پاسخ داده نشد . } زمان حرکت کشتی ندا آمد :

 چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی ؟ زمانی که تنها خواسته او را اجابت کردم این نعمت ها به تو رسید . او از من خواست که تمام دعاهای تو را اجابت کنم! }

یا علی

عرفان حسینی وفا

و من الله توفیق

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جهان بینی 4

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از اینکه در دو شماره قبل به این نتیجه رسیدیم : اولا واقعیتی موجود است و ثانیا به این واقعیت می توان علم یافت عقلمان از این جهت کمی سکون می یابد و نوبت به سؤال اول می رسد : از کجا و چطور باید شروع کنم ؟

در این هستی کرانه ناپیدا  از کجا شروع نمایم که سریع تر به جواب برسم ؟  این عالم با این همه وسعتش چگونه آن را بشناسم ؟

یک بار دیگر به دغدغه  اساسی (مفهوم جهان بینی) خود برمی گردیم : جایگاه انسان و من در این هستی پهناور و ارتباط من با دیگر موجودات و شناخت نقشه ی راه ها و حاکم و محکوم هستی چیست ؟

محور تمام سؤالات مان خودِ انسان و به عبارت دقیق تر خودِ ماست . و ما هم برای شروع در جهان بینی به ناچار باید از نزدیک ترین معلومات که نیازی به دلیل و اثبات ندارد شروع کنیم و نزدیک ترین و بی واسطه ترین امر به ما خودمان هستیم .

و علاوه ی بر اینکه در ما این توانایی هست که خود را از بالا و خارج از خود ( در عالم فرض ) به تماشا بنشینیم و به بررسی هستی و چیستی خود و دارایی های وجودی خود بپردازیم . در نتیجه بهترین و شاید تنها نقطه برای آغاز جهان بینی شناخت خود انسان است .

سئوال بعد آن است که چگونه می توانم خود را بشناسم ؟ به عبارت دیگر چه چیز خود را بشناسم ؟ و مگر نگفتیم که خود برای خود حاضریم و بدون واسطه خود را درک می کنیم در نتیجه معنا ندارد که نسبت به خود جهل داشته باشیم !

ادامه دارد ...

حامد یزدی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

ضعف معنویت

بسم الله الرحمن الرحیم

ضعف معنویت

«یکى دیگر از ضعفهاى ما این است که ما به موازات علم، به موازات پیشرفتهاى علمى، پیشرفت اخلاقى و تزکیه‌ى اخلاقى و نفسى پیدا نکرده‌ایم؛ این عقب‌ماندگى است. البته امروز در مقایسه‌ى با قبل از انقلاب، به مراتب و مراتب بهتر است - در این هیچ شکى نیست - اما باید پیشرفت می­کردیم. در علم پیشرفت کردیم، در سیاست پیشرفت کردیم؛ باید در معنویت و در تزکیه‌ى نفس هم پیشرفت میکردیم.» رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه تاریخ 14/11/1390

در این نوشته سعی می­شود عوامل ضعف معنویت در کشور به ترتیب تأثیرگذاری بررسی شود:

  1. بی تفاوتی بیشتر مسئولین نسبت به امور فرهنگی: آن قدری که به مسائل سیاسی، اقتصادی و ... اهمیت داده شد هیچ گاه به این که ما برای این انقلاب کردیم که جامعه محمدی (صلوات الله علیه) را بسازیم فکر نشد، هیچ گاه به این فکر نشد که اگر قرار بود فقط وضعیت رفاهی مردم بهتر شود، نظام شاهنشاهی هم می­توانست این کار را انجام دهد. البته باید پذیرفت که این قدر دغدغه ی جنگ، تحریم و ... زیاد بود که مجالی برای تفکر و تأمل باقی نمی­گذاشت. اما در زمانی که این دغدغه­ها هم نبود، به این که چگونه می­توان سطح معنویت کشور را بالا برد فکر نشد و نمی­شود.
  2. حاکم شدن تفکر تقدم حل مشکلات اقتصادی بر معنویت و اخلاق در میان مسئولین: این تفکر غلط که تا مردم شکمشان سیر نشود حرف زدن از دین بی­معناست چنان حاکم است که حتی تمام مردم نیز آن را پذیرفته­اند. رد کردن این تفکر نیاز به شرح زیادی دارد فقط به طور خلاصه این که در زمان رسول الله مشکلات معیشتی خیلی زیادتر از الآن بود اما علمکرد ایشان این نبود که ابتدا مشکلات معیشتی را حل کرده سپس به تربیت نفوس بپردازد.
  3. کج فهمی و بدسلیقگی مسئولین که نسبت به امور فرهنگی: مثلاً جدایی دختران و پسران در دانشگاه­ها را تندروی و پایین آمدن بازده دانشجویان نظام اسلامی می­دانند.
  4. بیرون آمدن زنان از خانه­ها و وارد شدن آنان در میان جامعه:

دهه 60: تعداد زیادی از مردان به علت تصادف یا مشاغل خطرناک می­مردند و یا در دفاع مقدس شهید شدند ç همسران آن­ها بی­سرپرست شدند و مشکل آنان باید حل می­شد ç دهه70: در یک فرآیند تبلیغی گسترده تابوی حضور زن در جامعه شکست، رسانه در این جا با بزرگ­نمایی و مصاحبه با زنان شاغل، مظلوم­نمایی زنان خانه­دار، سیاست «فرزندکمتر، زندگی بهتر» و ... نقش اساسی ایفا کرد ç بعضی از زنان برای کار به میان جامعه روانه شدندç دهه 80: زنان شاغل بیشتر مورد توجه و احترام قرار گرفتند ç زنانی که خانه­دار بودند احساس پشیمانی و حسرت کرده و دختران خود را تشویق به حضور کردند ç این تفکر در میان دختران حاکم شد که حق اولیه­ آن­ها حضور در اجتماع است ç رسانه همچنان به نقش خود ادامه می­داد البته دیگر آن دغدغه اولیه را نداشت بلکه به صورت یک اصل اساسی پذیرفته شده با این موضوع برخورد می­شد و می­شود ç اکنون: تعداد بسیار زیادی از زنان شاغل هستند ç بنا به طبیعت خود که متمایل به آراستگی هستند برای بیرون رفتن از منزل نیاز به ظاهری آراسته دارند ç برای بیرون رفتن به ظاهر خودشان خیلی رسیدگی می­کنند و بعد هم خسته و کوفته به خانه بر می­گردند و انرژی برای شوهر و فرزندانشان ندارند و آن دسته از زنانی که شاغل هم نیستند برای جبران احساس کمبودی که می­کنند از آنان الگوبرداری و تقلید می­کنند و برای خرید کردن و ... دائم با ظاهری آراسته به درون خیابان­ها می­آیند ç انرژی زنان از داخل خانه به بیرون خانه منتقل شده است ç مردان در داخل خانه از همسرانشان انرژی دریافت نمی­کنند ç مردان در جستجوی انرژی، آن را در محیط بیرون از خانه می­یابند ç مردان چشم­چران می­شوند ç چون قوه شهوت آن­ها بالا می­رود طبعشان ناخودآگاه برای ایجاد تعادل قوه غضبشان را هم بالا می­برد ç مردان تندخو می­شوند ç زنان تندخو می­شوند ç در این خانه که زن و مرد تندخو هستند، پسران نوجوان تندخو و چشم­چران و دختران نوجوان تندخو و آراسته (بخوانید بدحجاب) بار می­آیند ç کاهش معنویت

قبول دارم خیلی از جاهای این سیر نیاز به توضیح بیشتری دارد اما کلیت حرفم روشن است.

اما نقد این جریان: اولاً برای حل مشکل زنان بی­سرپرست، اسلام راه حل تعدد زوجات را پیشنهاد داده، می­شد تابوی تعدد زوجات شکسته شود نه تابوی حضور زنان در جامعه.

دوماً «روش پسندیده در زندگى زن در اسلام، آنست که به اداره امور داخلى (منزل) و تربیت فرزندان مشغول باشد. این شیوه اگرچه واجب نیست، امّا ترویج و ترغیب استحبابى موجب حفظ این سنّت شده است» (تفسیر المیران علامه طباطبایی ذیل آیه 33 احزاب: وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏)‏(انتهای کلام علامه طباطبایی)

اگر کسی بگوید: أمر به استقرار در خانه مخصوص زنان پیغمبر صلّى الله علیه و آله بوده است. پاسخ این است که: وقتى که ملاک استقرار در خانه بین آن­ها و سائر زنان مشترک است، چرا امر اختصاص به آنها داشته باشد؟ آیا امر به عدم تبرّج و إظهار زینت و خودنمائى مخصوص زنان پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم است؛ ولى براى زنهاى دیگر خودنمائى مانند خودنمائى جاهلیّت نخستین، حلال مى‏باشد؟

زنان مسلمان از دیرباز با سلامتی جسم، طول عمر و تربیت فرزندان، و اداره امور منزل و آرامش خیال شوهران زندگی می­کردند و تعداد زیادی از آن­ها هم این راه را با ایمان و تقوى و علم و عمل می­پیمودند. اما چه شد که ناگهان دختران را به عنوان تشویق به علم و هنر از خانه بیرون مى‏کشیم، و در مدارسی که هنوز اصول تربیتی آن مستحکم نشده روانه می­کنیم و بعد در دانشگاه­ها پسر و دختر را مختلط با هم وارد مى‏کنیم. همه به نام اسلام و تشویق بر لزوم علم آموزی و فضیلت علم؟ بعد همه را حیران و مبهوت و سرگردان، با دست خالی از علم - واقعاً در دانشگاه­ها به طور میانگین چه قدر علم آموخته می­شود؟ - و با دامان آلوده به گناه، رها می­کنیم؛ گناهان این معصومان بر گردن کیست؟ چه کسی آنان را از خانه و دامان پدر و مادر و شوهر در اوّل بلوغ و نبوغ غریزه تمایل به جنس مخالف و همسر طلبى برکنار داشت؛ و با وعده‏هاى پوچ سرگردانشان کرد، تا معنویت خود را بدون جرم (بلکه به خاطر غلبه ی شهوت) از دست دادند؟

سوماً حتی با این همه غوغاسالاری که «آی جهانیان بدانید ما دانشجوی دختر خیلی داریم» هنوز که هنوز است در رشته­های ویژه­ی زنان مثل زنان و زایمان مشکل داریم. دختران، حیران و سرگردان، یکى فیزیک را انتخاب می­کند، یکی جامعه شناسى، یکى فلسفه، یکی ادبیّات، یکی شیمى آلى، یکی الکترونیک، یکی هم صنایع سنگین و معدن. نتیجه این که هم بودجه‏هاى بیت المال به هدر می­رود؛ هم این دختران، فارغ التّحصیلانى مفید براى جامعه نمی­شوند، و هم پست و جاى پسران را اشغال می­کنند و هم وقت و عمر خود را تباه می­نمایند. الآن تعداد متخصّص زنان و زایمانِ خوب، در کشور کم است. فوراً زن حامله را سزارین مى‏کنند و عمل را هم خراب انجام می­ دهند.

چهارماً حقّ اوّلیّه و فطرى زن، خوددارى از امور جانکاه و مشقّت بار مشاغل سنگین است، نه اینکه حقّ اوّلیّه او آزادى در انجام این امور باشد و بعد خداوند منع کرده باشد. متأسفانه ملاک‏ها جابجا شده نه فقط در مرحله سخن بلکه در تفکّر؛ نه فقط در میان غرب زدگان بلکه در میان قشر مذهبی و حتی علمای دین. تا جایی که انگار خودنمائى و برهنگى و بى­حجابى زن و ورود در مشاغل سنگین و جورواجور از جمله حقوق اوّلیّه زن است و خداوند از او سلب کرده است.

به کجا داریم می­رویم؟ به کجا می­خواهیم برسیم؟ به آن جا که علاوه بر نابودی معنویت و باطن، اساس خانواده هم نابود شود و نسل انسان منقرض شود و دیگر ظاهری هم نماند؟

 محسن علیگو

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰