بسم الله الرحمن الرحیم

ضعف معنویت

«یکى دیگر از ضعفهاى ما این است که ما به موازات علم، به موازات پیشرفتهاى علمى، پیشرفت اخلاقى و تزکیه‌ى اخلاقى و نفسى پیدا نکرده‌ایم؛ این عقب‌ماندگى است. البته امروز در مقایسه‌ى با قبل از انقلاب، به مراتب و مراتب بهتر است - در این هیچ شکى نیست - اما باید پیشرفت می­کردیم. در علم پیشرفت کردیم، در سیاست پیشرفت کردیم؛ باید در معنویت و در تزکیه‌ى نفس هم پیشرفت میکردیم.» رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه تاریخ 14/11/1390

در این نوشته سعی می­شود عوامل ضعف معنویت در کشور به ترتیب تأثیرگذاری بررسی شود:

  1. بی تفاوتی بیشتر مسئولین نسبت به امور فرهنگی: آن قدری که به مسائل سیاسی، اقتصادی و ... اهمیت داده شد هیچ گاه به این که ما برای این انقلاب کردیم که جامعه محمدی (صلوات الله علیه) را بسازیم فکر نشد، هیچ گاه به این فکر نشد که اگر قرار بود فقط وضعیت رفاهی مردم بهتر شود، نظام شاهنشاهی هم می­توانست این کار را انجام دهد. البته باید پذیرفت که این قدر دغدغه ی جنگ، تحریم و ... زیاد بود که مجالی برای تفکر و تأمل باقی نمی­گذاشت. اما در زمانی که این دغدغه­ها هم نبود، به این که چگونه می­توان سطح معنویت کشور را بالا برد فکر نشد و نمی­شود.
  2. حاکم شدن تفکر تقدم حل مشکلات اقتصادی بر معنویت و اخلاق در میان مسئولین: این تفکر غلط که تا مردم شکمشان سیر نشود حرف زدن از دین بی­معناست چنان حاکم است که حتی تمام مردم نیز آن را پذیرفته­اند. رد کردن این تفکر نیاز به شرح زیادی دارد فقط به طور خلاصه این که در زمان رسول الله مشکلات معیشتی خیلی زیادتر از الآن بود اما علمکرد ایشان این نبود که ابتدا مشکلات معیشتی را حل کرده سپس به تربیت نفوس بپردازد.
  3. کج فهمی و بدسلیقگی مسئولین که نسبت به امور فرهنگی: مثلاً جدایی دختران و پسران در دانشگاه­ها را تندروی و پایین آمدن بازده دانشجویان نظام اسلامی می­دانند.
  4. بیرون آمدن زنان از خانه­ها و وارد شدن آنان در میان جامعه:

دهه 60: تعداد زیادی از مردان به علت تصادف یا مشاغل خطرناک می­مردند و یا در دفاع مقدس شهید شدند ç همسران آن­ها بی­سرپرست شدند و مشکل آنان باید حل می­شد ç دهه70: در یک فرآیند تبلیغی گسترده تابوی حضور زن در جامعه شکست، رسانه در این جا با بزرگ­نمایی و مصاحبه با زنان شاغل، مظلوم­نمایی زنان خانه­دار، سیاست «فرزندکمتر، زندگی بهتر» و ... نقش اساسی ایفا کرد ç بعضی از زنان برای کار به میان جامعه روانه شدندç دهه 80: زنان شاغل بیشتر مورد توجه و احترام قرار گرفتند ç زنانی که خانه­دار بودند احساس پشیمانی و حسرت کرده و دختران خود را تشویق به حضور کردند ç این تفکر در میان دختران حاکم شد که حق اولیه­ آن­ها حضور در اجتماع است ç رسانه همچنان به نقش خود ادامه می­داد البته دیگر آن دغدغه اولیه را نداشت بلکه به صورت یک اصل اساسی پذیرفته شده با این موضوع برخورد می­شد و می­شود ç اکنون: تعداد بسیار زیادی از زنان شاغل هستند ç بنا به طبیعت خود که متمایل به آراستگی هستند برای بیرون رفتن از منزل نیاز به ظاهری آراسته دارند ç برای بیرون رفتن به ظاهر خودشان خیلی رسیدگی می­کنند و بعد هم خسته و کوفته به خانه بر می­گردند و انرژی برای شوهر و فرزندانشان ندارند و آن دسته از زنانی که شاغل هم نیستند برای جبران احساس کمبودی که می­کنند از آنان الگوبرداری و تقلید می­کنند و برای خرید کردن و ... دائم با ظاهری آراسته به درون خیابان­ها می­آیند ç انرژی زنان از داخل خانه به بیرون خانه منتقل شده است ç مردان در داخل خانه از همسرانشان انرژی دریافت نمی­کنند ç مردان در جستجوی انرژی، آن را در محیط بیرون از خانه می­یابند ç مردان چشم­چران می­شوند ç چون قوه شهوت آن­ها بالا می­رود طبعشان ناخودآگاه برای ایجاد تعادل قوه غضبشان را هم بالا می­برد ç مردان تندخو می­شوند ç زنان تندخو می­شوند ç در این خانه که زن و مرد تندخو هستند، پسران نوجوان تندخو و چشم­چران و دختران نوجوان تندخو و آراسته (بخوانید بدحجاب) بار می­آیند ç کاهش معنویت

قبول دارم خیلی از جاهای این سیر نیاز به توضیح بیشتری دارد اما کلیت حرفم روشن است.

اما نقد این جریان: اولاً برای حل مشکل زنان بی­سرپرست، اسلام راه حل تعدد زوجات را پیشنهاد داده، می­شد تابوی تعدد زوجات شکسته شود نه تابوی حضور زنان در جامعه.

دوماً «روش پسندیده در زندگى زن در اسلام، آنست که به اداره امور داخلى (منزل) و تربیت فرزندان مشغول باشد. این شیوه اگرچه واجب نیست، امّا ترویج و ترغیب استحبابى موجب حفظ این سنّت شده است» (تفسیر المیران علامه طباطبایی ذیل آیه 33 احزاب: وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏)‏(انتهای کلام علامه طباطبایی)

اگر کسی بگوید: أمر به استقرار در خانه مخصوص زنان پیغمبر صلّى الله علیه و آله بوده است. پاسخ این است که: وقتى که ملاک استقرار در خانه بین آن­ها و سائر زنان مشترک است، چرا امر اختصاص به آنها داشته باشد؟ آیا امر به عدم تبرّج و إظهار زینت و خودنمائى مخصوص زنان پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلّم است؛ ولى براى زنهاى دیگر خودنمائى مانند خودنمائى جاهلیّت نخستین، حلال مى‏باشد؟

زنان مسلمان از دیرباز با سلامتی جسم، طول عمر و تربیت فرزندان، و اداره امور منزل و آرامش خیال شوهران زندگی می­کردند و تعداد زیادی از آن­ها هم این راه را با ایمان و تقوى و علم و عمل می­پیمودند. اما چه شد که ناگهان دختران را به عنوان تشویق به علم و هنر از خانه بیرون مى‏کشیم، و در مدارسی که هنوز اصول تربیتی آن مستحکم نشده روانه می­کنیم و بعد در دانشگاه­ها پسر و دختر را مختلط با هم وارد مى‏کنیم. همه به نام اسلام و تشویق بر لزوم علم آموزی و فضیلت علم؟ بعد همه را حیران و مبهوت و سرگردان، با دست خالی از علم - واقعاً در دانشگاه­ها به طور میانگین چه قدر علم آموخته می­شود؟ - و با دامان آلوده به گناه، رها می­کنیم؛ گناهان این معصومان بر گردن کیست؟ چه کسی آنان را از خانه و دامان پدر و مادر و شوهر در اوّل بلوغ و نبوغ غریزه تمایل به جنس مخالف و همسر طلبى برکنار داشت؛ و با وعده‏هاى پوچ سرگردانشان کرد، تا معنویت خود را بدون جرم (بلکه به خاطر غلبه ی شهوت) از دست دادند؟

سوماً حتی با این همه غوغاسالاری که «آی جهانیان بدانید ما دانشجوی دختر خیلی داریم» هنوز که هنوز است در رشته­های ویژه­ی زنان مثل زنان و زایمان مشکل داریم. دختران، حیران و سرگردان، یکى فیزیک را انتخاب می­کند، یکی جامعه شناسى، یکى فلسفه، یکی ادبیّات، یکی شیمى آلى، یکی الکترونیک، یکی هم صنایع سنگین و معدن. نتیجه این که هم بودجه‏هاى بیت المال به هدر می­رود؛ هم این دختران، فارغ التّحصیلانى مفید براى جامعه نمی­شوند، و هم پست و جاى پسران را اشغال می­کنند و هم وقت و عمر خود را تباه می­نمایند. الآن تعداد متخصّص زنان و زایمانِ خوب، در کشور کم است. فوراً زن حامله را سزارین مى‏کنند و عمل را هم خراب انجام می­ دهند.

چهارماً حقّ اوّلیّه و فطرى زن، خوددارى از امور جانکاه و مشقّت بار مشاغل سنگین است، نه اینکه حقّ اوّلیّه او آزادى در انجام این امور باشد و بعد خداوند منع کرده باشد. متأسفانه ملاک‏ها جابجا شده نه فقط در مرحله سخن بلکه در تفکّر؛ نه فقط در میان غرب زدگان بلکه در میان قشر مذهبی و حتی علمای دین. تا جایی که انگار خودنمائى و برهنگى و بى­حجابى زن و ورود در مشاغل سنگین و جورواجور از جمله حقوق اوّلیّه زن است و خداوند از او سلب کرده است.

به کجا داریم می­رویم؟ به کجا می­خواهیم برسیم؟ به آن جا که علاوه بر نابودی معنویت و باطن، اساس خانواده هم نابود شود و نسل انسان منقرض شود و دیگر ظاهری هم نماند؟

 محسن علیگو