جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

ذهن قوی

به نام خدا

می خواهم ذهنی قوی داشته باشم

مرحوم آیت الله مظفر(رحمه الله علیه) در کتاب المنطق خود،وقتی وارد بحث از الفاظ می شود با یک سوال مواجه می شود:«چرا منطقی از لفظ سخن می گوید در حالی که کار منطق تصحیح فکر و موضوعش عالم ذهن است؟» پاسخ به این سوال مطلع این نوشتار است.

ایشان پاسخ می دهند:«درست است که کار منطق با فکر و ذهن است اما عالم ذهن با الفاظ و زبان پیوستگی دارند و بر روی هم تاثیر و تاثر دارند و این ارتباط آنقدر شدید است که ما با الفاظ فکر می کنیم.»

البته کسی ادعا نکرد که ما مجبوریم با الفاظ فکر کنیم اما غالبا تفکرات و تخیلات انسان با الفاظ است. پس شاید بتوان عملیات ذهنی را کلام بی صدا دانست. اعم از تفکر که موجب کشف حقیقت و تخیل که موجب خلق اختراعات و هنر است.

با این مقدمه سوالی که غرض این نوشتار پاسخ به آن است را مطرح می کنیم:

چگونه ذهن خود را قوی کنیم؟

ذهن نیز مانند هر موجود مولد برای تولید نیاز به مواد اولیه دارد،مواد اولیه ذهن برای تفکر و تخیل تصورات هستند(تصور به اصطلاح منطقی یعنی علم بدون حکم مثل تصور کتاب،خودکار،رایانه و ...) هر چه دامنه این تصورات بیشتر باشد بر دامنه جولان ذهن افزوده می شود.حال این تصورات از کجا برای انسان حاصل می شود ؟

اولین راه احساس اشیاء با یکی از حواس پنچگانه است.اما آنچه دیدنی نیست؟آنچه از منظر دید ما بیرون است؟چگونه ذهن بر آنها مسلط می شود؟ اینجاست که مطالعه به ما کمک می کند تا با جهان آشناتر شویم و از جهت مواد اولیه تفکر و تخیل غنی تر شویم.

دامنه نفوذ لفظ در عمق عملیات ذهنی به همین جا ختم نمی شود.چنانچه در مقدمه گفته شد عملیات ذهنی ما بواسطه الفاظ انجام می گیرد در نتیجه هرچه انس ما با الفاظ بیشتر باشد قدرت و سرعت تفکر بیشتر می شود و هر چه حدود و دقت الفاظ انس گرفته شده بیشتر باشد قدرت ذهن بالاتر می رود که این انس و تسلط بدست نمی آید مگر با مطالعه !

شاید یکی ازدلایل نزول قرآن به عنوان عمیق ترین و تفکر برانگیزترین کلام، به زبان عربی همین نکته باشد، زیرا این زبان دارای دقت کلامی و به تبع آن دامنه لغات بسیار بالایی است.(مثلا شتر در هر سالی از تولدش یک نام دارد به علاوه اینکه نر و ماده هم نام های متفاوتی دارند یا لغاتی در زبان عربی داریم که در بیشتر زبان ها معادل مفرد ندارد و معادلش ترکیبی است) و شاید تعدد سرانه فلاسفه آلمانی زبان در نسبت به سرانه فلاسفه انگلیسی زبان به دلیل قدرت زبان آلمانی از جهت دامنه لغات و دقت آن باشد. به نظر می رسد دلیل اصطلاح سازی دانشمندان هر علمی نیز همین نفوذ الفاظ در حیطه تفکر می باشد.

نویسنده رمان قلعه حیوانات در رمانی دیگر حاکمان مستبدی را ترسیم می کند که قصد بهره کشی از مردمانشان را دارند، یکی از کارهایی که انجام داده اند تغییراتی است که در زبان به وجود آورده اند؛ مثلا به جای«بسیارخوب» می گویند:«خوب.خوب» به جای «عالی» می گویند: «خوب.خوب.خوب» و به جای «بسیار عالی» می گویند:«خوب.خوب.خوب.خوب».

نکته دیگر اینکه مطالعه تمرین تجزیه، ترکیب، تعمیم و تجرید است(قوای ذهن از قول شهید مطهری رحمه الله علیه). ما در مطالعه، الفاظ و به تبع آن معلومات را با هم ترکیب می کنیم تا نهایتا جملات یک پاراگراف را بفهمیم و به مرور زمان از ترکیب پاراگراف ها به یک فهم کلی از متن برسیم. ما قدرت فهم جملات بلند را پیدا می کنیم یعنی می توانیم آنها را به مفاهیم کوچک تر تجزیه کنیم. می توانیم به یک واقعه از نگاه های مختلف نگاه کنیم(خصوصا در داستان و رمان) و این یعنی یاد بگیریم به یک موضوع از نگاه دیگر هم نگاه کنیم.

این مطالبی که گفته شد ربطی به محتوای مطالعه ندارد و نشان داده شد که صرف انس با مطالعه (داستان یا غیر داستان) موجب تقویت ذهن می شود.

کودکی را نزد آلبرت انیشتین بردند و از او خواستند این کودک را تبدیل به دانشمندی بزرگ نماید.انیشتین گفت: به او کتاب های رمان بدهید تا بخواند.

محمد علیگو

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

زلال قدس 4

بسم الله الرحمن الرحیم

زلال قدس«4»

متن زیر برخی از نکاتی است که امام جماعت پیر و دوست داشتنی مسجد در طی سال ها بیان کرده اند؛ البته درک لحن و کلام ایشان برای بچه ای مسجد بیشتر قابل درک و البته خاطره انگیز و تذکار دهنده است:

*ما از دعا خواندن فقط ثوابش را گرفته ایم؛ قرآن بخون برای ثواب، دعا بخوانیم ثواب ببریم. هی بگو: وارزقنی مواساة من قترت علیه من رزقک. آخر مواسات می دانی چی هست؟ مواساة آن است که هر چی که من دارم اون فقیر هم داشته باشد، از آن بالاتر ایثار است؛ اون دیگر اصلا مال ما ها نیست که خودمون نداشته باشیم و به دیگران بدهیم. فقط دعا را بخوان ثوابش را ببر!؟

* این کتاب ها را از این زندان ها نجات بده{قفسه کتاب}، یه قدری آن را ورق بزن مطالعه کن. شما را به خدا توی این پارک ها یه جایی هست تو بری یک ساعت بنشینی مطالعه کنی؟ یا جای هوسرانی است؟

*رساله تنها گاهی کافی نیست. باید بعضی جاها را با آخوند خوب صاف کنی. کدام رساله برای تو خوب واضح قیام متصل به رکوع را نوشته است؟ آخر تو باید بدانی اکمال سجدتین به چیه؟ بیا این روزها، این شب ها، مسأله را یاد بگیر. جاهل نمان.

*تو خیال می کنی تو مسجد آقاکبیر نماز جماعت می خوانی دیگر تمام است؟ تو اگر راست می گی صبح کجایی؟ چرا صبح ها هفت هشت نفر بیشتر نمیان؟

*اینقدر به این بچه ها تندی نکن آخر تو هم یه روزی بچه بودی. بچه را بنشان نماز را یاد بده.

*ای برادر حساب خرجت را از خانمت جدا کن. ببین چه گفتم؟! اگر او دخلی دارد، حقوق دارد، تو محتاج اون نشو؛ اما مسأله را به او یاد بده. بگو خمسش را بدهد.

جواد ارباب

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جهان بینی 5

بسم الله الرحمن الرحیم

در شماره ی گذشته در یافتیم برای آغاز جهان بینی باید از شناخت خود و از شناخت انسان شروع نمود و بعد ، این سؤال مطرح شد که : چه طور خود را بشناسیم ؟ و اگر ما برای خود حاضر هستیم پس دیگر چه چیزی را می خواهیم بشناسیم؟

اما جواب سؤال دوم : درست است که ما برای خود حاضر هستیم و به خود علم داریم ولی این علم ما علم اجمالی است و در حالی که ما نیازمند علم تفصیلی به خود می باشیم توضیح آنکه : در این شناخت تفصیلی می خواهیم قوا واستعداد ها و امکانات وجودی خود را شناسایی کنیم و این که هر کدام از اینها چه کاری می کنند و برای چه هستند و این قوا و امکانات در کنار هم و مجموعا چه حاصلی برای ما دارند ؟

یکی از راه های شناخت شیء ، بررسی مشترکات و مفترقات شیء است به نحو که مثلا انسان را با موجودات دیگر مقایسه کنیم و وجوه مشترک خود را با موجودات دیگر بدست آوریم و نیز ببینیم در چه چیز هایی با آنها متفاوتیم . و به عبارت صحیح تر : آنچه برای شناخت انسان مهم است وجه تمایز و اختلاف انسان با موجودات دیگر است زیرا وجه تمایز آنچیزی است که انسان به سبب داشتن آن از موجودات دیگر جدا شده است وإلّا همچون آن ها بود.

اما بار دیگر باید قبل از ورود به مقایسه ی انسان با دیگر موجودات به یک سؤال دیگر جواب گوییم :

  • آیا بین موجودات عالم وجه تمایز حقیقی وجود دارد ؟ آیا موجودات با هم تفاوت حقیقی دارند ؟ و یا تفاوت آنها مثل تفاوت مثلا اتومبیل است با موبایل یعنی در عوارض و کارکرد با هم متفاوت اند و نه در ذات و حقیقتشان و یعنی : همه ی آنها تشکیل شده از ذراتی هستند که در همه ی آنها یکسان است و تنها در اثر ترکیب های متفاوت کارکرد های آنها مختلف گردیده .

ادامه دارد...

حامد یزدی

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

دین و سیاست3


3 سیاست ، رابطه دین و سیاست

در قسمت های قبل اشاره که برای فهم رابطه ی میان دین و سیاست باید ابتدا مفهوم هریک آنها را بدانیم. همچنین توضیحاتی راجع مفهوم دین بیان شد و روشن شد که مقصود ما از دین چیست. در این قسمت سعی داریم به بررسی مفهومی سیاست و رابطه ی آن با دبن بپردازیم.

«سیاست» که در زبان فارسی مورد استفاده می شود در اصل کلمه ای عربی می باشد و به معانی تدبیر چیزی و انجام کاری با لحاظ مصلحت به کار می رود. این معنا بسیار وسیع و شامل تدبیر امور شخصی، تدبیر منزل و تدبیر امور اجتماعی می‏شود.[1]

در اصطلاح ، سیاست به معنای اداره جامعه های انسانی می باشد که همراه با نوعی پرورش و تکامل انسان است از این جهت آن دارای بعدی ارزشی می باشد.

رابطه دین وسیاست

با واضح شدن دو مفهوم دین و سیاست حالا می توانیم قضاوت دقیقی پیرامون رابطه دین و سیاست داشته باشیم.

انسان و زندگی اجتماعی

صرف نظر از رابطه ذاتی انسان با اجتماع که محل اختلاف آراء میان صاحب نظران می باشد ، انسان به صورت اجتماعی زندگی می کند ، و ارتباط او با اجتماع یک ارتباط دوطرفه می باشد ، به طوری که او به واسطه اجتماع بسیاری از نیاز های خود را تأمین می نماید و در مقابل خدماتی را نیز به اجتماع ارائه عرضه می کند.

مثلا اگر زندگی یک انسان را در نظر بگیریم ، او نیاز به خوراک ، پوشاک ، مسکن ، تعلیم ، امنیت و ... دارد ، این ها اموری هستند که او به تنهایی نمی تواند همه ی آنها را تأمین نماید. مثلا برای تأمین خوراک ، او بخشی از مواد غذایی خود را از فرآورده های گیاهی تأمین می کند که آنها نیازمند ، کاشت و پرورش می باشند همچنین این کار نیازمند ابزارهایی است که باید طی فرآیند های پیچیده ساخته شود ، بخش دیگری از مواد غذایی او از فرآورد های گوشتی و حیوانی تأمین می شود که آنها نیازمند پرورش حیوانات مختلف مانند گاو و گوسفند و طیور و ایجاد شرایط مناسب برای آن ها می باشد ، نگهداری این حیوانات و پرورش آنها نیازمند برخورداری از آگاهی های فراوان از زندگی آنها و استفاده از ابزارها خاص است که هر کدام از این امور نیازمند مدت ها تلاش می باشد.

از این جهت وقتی روی هر کدام از این نیاز های انسان فکر می کنیم ، در می یابیم که برای مثلا تأمین یک غذای ساده و یا لباس زیبا و ... افراد مختلفی در مسئولیت های مختلف تلاش هایی را انجام نموده اند تا آنها بدست ما رسیده است.

از این جهت مسئولیت های مختلفی میان افراد اجتماع تقسیم شده ، که برای تأمین این نیاز ها هریک از افراد موّظف به اجرای وظایف محوّله به خود می باشند.

یک اجتماع برای بقاء نیازمند قوانینی است که ارتباط میان هر یک از اجزاء را تنظیم نماید و از سویی ضامن اجرایی هریک از این وظایف باشد. این امری است که تقریبا مورد اتفاق همه متفکرین دنیا می باشد ، البته اگرچه بعضی از نحله های فکری در عرصه تئوری معتقد شده اند که با صرف گزاره های اخلافی می توان یک جامعه تشکیل داد ولی هیچ کدام از آن ها تا به حال نتوانسته اند این تئوری خویش را عملی سازند.

از سویی این قانون نیازمند مجریانی است ، که بتوانند آن را به صورت کامل در سطح اجتماع اجراء نمایند.

بنابراین انسان به جهت نوع زندگی خود نیازمند قانون و مجریانی برای اجرای این قانون می باشد. با توجه به مطالبی که قبلا بیان شد بهترین قانون و برنامه برای هدایت انسان و رساندن او به سعادت ، برنامه دین می باشد.

و این برنامه به جهت اقتضائات خود یعنی اجتماعی بودن نیازمند نوعی تدبیر و اجراء می باشد که «سیاست» نامیده می شود. از این جهت مجریان این برنامه ، سیاست مداران انسان ها نامیده می شوند. به همین سبب است که در زیارت جامعه کبیره در توصیف ائمه علیهم السلام که مجریان اصلی دین می باشند فرموده شده «السلام علیکم یا ... ساسه العباد» یعنی سلام بر شما که سیاست مداران بندگاه هستید.

به این ترتیب دین به جهت خصوصیت اجتماعی بودن خویش پیوند عمیقی با سیاست دارد به طوری که دین بدون سیاست بی معنا می باشد.

 


[1] مصباح المنیر ج2ص295 ، ادب فنای مقرّبان ج1 ذیل فقره دعا

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جان سخن 5

    هو

    جان سخن

    (تاملی در آیات 70 و 71 سوره احزاب)

    قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً، یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغفِر لکم ذنوبَکم و مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً [70- 71]

    اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید. تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید، و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان بَرَد قطعاً به رستگارى بزرگى نایل آمده است. (70-71)«ترجمه استاد فولادوند»

    تقوی گاهی پرهیز و اجتناب معنی می شود و در این صورت در برابر معاصی و مکروهات خواهد بود ، لکن وقتی تقوی در برابر حق تعالی است «اتقوا الله»، این معنی مناسب نیست . پس همانگونه مکرر عرض شده است تقوی پروا کردن است به این معنی که ملاحظه آن شیء را در عمل و برنامه ریزی کردن مثلا در «اتقوا نار التی ...» به این معناست که ملاحظه جهنم را در اعمال و ... بنمایید برای جهنمی که در پیش روست فکری بکنید و نحوه عملتان را با این حساب هماهنگ کنید، نه اینکه از آن غافل باشید. پس اتقوا الله یعنی ملاحظه حق تعالی را کردن و حریم گرفتن، آنچنان که در برابر موجودی با عظمت و محترم عملهایمان را تنظیم می کنیم.

    شاید چون فعل «قولوا» به «اتقوا» عطف شده است عنایت به تقوی در خصوص قول و سخن باشد چنانکه گفته می شود تقوی داشته باش و دروغ نگو.

    واژه «قول» ظاهرا به دو نحو اطلاق شده یکی گفتن و به زبان آوردن مثلا در «قال ما منعک الا تسجد» (12 اعراف) و دیگری معتقد و قائل بودن به نحوی که آن رای و سخن، اساس اندیشه و برنامه های انسان را تشکیل دهد مثلا در «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یا «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا»(136بقره)

    «سدید» از ماده سدد به معنی پیش گیری به همراه استحکام است.(التحقیق فی کلمات القرآن ج 5-ص 97) بنا بر این قول سدید قولی است بسیارمحکم (حکیمانه) که از هرگونه انحراف از حق پیشگیری کند . هم مطابق با واقع است و هم لغو و بیهوده نیست. هم از کفر و نفاق و دروغ پیشگیری میکند و هم از بی فایدگی و بی هدفی. (مراجعه شود به دو تفسیر المیزان و الفرقان)

    با توجه به آنچه گذشت جمله «قولوا قولا سدیدا» میتواند دو معنا داشته باشد:1- امر است به راستگو بودن و از دروغ و یاوه اجتناب کردن. صدق در گفتار از چند چیز ناشی می شود: (شجاعت) ، دروغگو ترسوست و برای اجتناب از آنچه میترسد دروغ میگوید. (تسلیم در برابر حق)، حق جویی و حق پذیری مانع از دروغ است. دلدادهء حق از بیان آن پروایی ندارد هر چند حقی کوچک باشد، پس دروغگو درکنار حقیقتِ جاری در عالم، خواسته ها و امیال خود را می پرستد و دنبال می کند. لذا بر خلاف واقع و موافق امیال خویش سخن میگوید و این دشمنی با حقیقت حاکم بر عالم است. (صفای قلب) ، صداقت حاکی از پاکی ضمیر و بی غباری آینه دل است که واقع را بدون هرگونه دستکاری و انحراف و اعوجاج می نمایاند. لازم است توجه شود که استمرار صداقت می تواند در شکل گیری و تقویت همین صفات مفید باشد.

    2- امر است به استحکام در اندیشه و عقاید. یعنی در آیه شریفه امر شده است بر اینکه در مقام اندیشه کوشش شود بر استواری افکار و حکیمانه بودن باورها و برنامه ها . به عبارتی اندیشه ها و برنامه ها را بر اساسی مستحکم (به معنایی که درباره سدید گفته شد) قرار دهیم . «در نزد بعضی ها گاهی صورت دادن به افکار ویا برنامه پردازی از زیر بنا ویا هدف آنها مهمتر است» درتفسیر صافی، ج‏4، ص: 20این روایت آمده است که: « فی الکافی عن الصادق علیه السلام انّه قال لعبّاد بن کثیر الصوفی البصری و یحک یا عباد غرّک ان عفّ بطنک و فرجک انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ اعلم انّه لا یقبل اللَّه منک شیئاً حتّى تقول قولًا عدلًا» امام صادق در این روایت با تمسک به این آیه، به شخصی که زهدورزی میکرده و به این زهد دلخوش بوده است میفرمایند: صرف اجتناب از لذتهای حرام کافی نیست بلکه خداوند عمل کسی را می پذیرد که بر اساس عدالت رأی دهد و قائل به آن باشد.

    «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغفِر لکم ذنوبَکم » فعل یصلح مجزوم است و جواب امر است. یعنی نتیجه تقوی و قول سدید است. فاعل یصلح صریحا ذکر نشده و ضمیر در آن راجع به الله در جمله «اتقوا الله» است. پس خداوند اعمال کسانی که به دو امر گذشته عمل کنند را اصلاح میکند. اصلاح، صالح گردانیدن عمل است. و معنای عمل صالح در مباحث سوره عصر گذشت. به طور خلاصه عملی است که رشد به همراه آورد و مناسب تکامل انسانی باشد. پروای از حق تعالی و سخن راست و مفید گفتن یا اندیشه صحیح و محکم داشتن نتایجی را به دنبال دارد:1- التفات به هر سخن و توجه به هر اندیشه و رأیی که به ذهن می آید باعث می شود انسان تمرکز پیدا کند بر مبادی و ریشه های اعمالش (یعنی اراده ها و اندیشه ها). در نتیجه همانگونه که سخن و اندیشه ء راست و مفید دارد، عمل درست را نیز به نحوزیبا و نیکو انجام میدهد. 2- لغزشها و نازیباییهایی که همراه عمل بخاطر عدم دقت یا ضعف محاسبه می ماند با اصلاح الهی بر طرف میشود. «إِن تجَْتَنِبُواْ کَبَائرَ مَا تُنهَْوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا» (31 نساء) پرهیز از کناهان کبیره بخشش گناهان صغیره را بدنبال دارد 3- انحرافها و ذنوب (ذنب آنجیزی است که از انسان جدا نمی شود) را محو میکند و یا به حسنات و اعمال صالح تبدیل میکند. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات »(114 هود)- «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» (70 فرقان) .

    «و مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیما» فوز بهره مندی است. وقتی تصوردقیق آن برای ما ممکن نباشد فقط می گویند سعادت و بهرۀ "بزرگ". آنهم نه فقط بزرگ در نزد انسانها؛ بلکه خداوند نیز آنرا بزرگ می داند. اطاعت حق تعالی و رسول او که آینه صادق اوست«و مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَی»(3-4 نجم) نه رقیت و بردگی بلکه به آزادی از بند هواها و به فوز عظیم رسیدن است.در تفسیر صافی (همان) آمده است که «فی الکافی و القمّی عن الصادق علیه السلام فی قول اللَّه عزّ و جلّ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فی ولایة علیّ علیه السلام و الأئمّة علیهم السلام من بعده فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیما » اطاعت از خدا و رسول پذیرفتن ولایت علی(ع) و ائمه (علیهم السلام) است یعنی جان و درون خود را مجرای ولایت ایشان قرار دادن و در تحت اراده آنها در آوردن است و این امر مایۀ سعادت بزرگ است.

    «اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب فانها هی القول السدید»

    احسان کرمانشاهی

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

هستی و چیستی 2

 بسم الله الرحمن الرحیم

«برداشتی از مقالة دوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالسیم»

 فلسفه و سفسطه

   همة انسان ها با جهان خارج از خود کم و بیش در ارتباطند. خواه ناخواه از پیرامونشان اثر می پذیریند و بر آن تأثیر می گذارند؛ تلاش می کنند تا رازها را کشف کنند، مشکلات را حل کنند و... . در این میان حقایقی را می یابیم که همه بر وجودشان اتفاق نظر دارند. اگر بخواهیم به ابتدایی ترین آن اشاره کنیم، اقرار می کنیم که «واقعیتی وجود دارد» چرا که اگر نبود، این همه تلاش بشری در جستجوی موضوعات مختلف صورت نمی گرفت.

   حدود قرن پنجم قبل از میلاد، با ظهور آراء ضد و نقیض فلسفی در یونان و وجود انگیزه های مادی، عده ای فرصت طلب، در قبال رشوه، در دادگاه ها و محاکم حقوقی، به حمایت مجرمین برخاستند  و این موضوع منجر به ترویج عقیده ای شد که در ضمن آن تلاش می شد تا در جامعه القا نماید که حق و باطل اصالتاً معیاری ندارد و هرآنچه که انسان حق بداند، حق و اگر باطل بداند، باطل است و حتی در آن واحد یک مسأله ممکن است حق و هم باطل باشد. این مسلک سوفیسم نام گرفت. عده ای از آنان پا را فراتر نهاده و وجود هر گونه واقعیتی را نفی کردند[1]. البته دقت در این نکته که انسان ها همگی از اشتراکات بسیاری (مانند عکس العمل دفاعی در مواقع خطر، تمایل به استراحت در هنگام خستگی و ...) بر خوردارند، وجود ادراکات مشترک و اراده را حتی در شکاک ترین و منکرترین افراد غیر قابل انکار می کرد. ولی این افراد برای رسیدن به اغراض خود و فرار از حقیقت ناچار به این انکار بودند. با این وجود شکاکین تلاش می کنند تا همه چیز_حتی وجود خودشان _را هم مورد تردید و انکار قرار دهند. نتیجة این سخن آن خواهد بود که انگار در عالم هستی، هیچ اصل و قاعده ای وجود ندارد و همه چیز را می توان به اصطلاح دیمی دانست. برکسی پوشیده نیست که این افراد خود بخود حتی زمانی که سعی دارند همه چیز را زیر سؤال ببرند، مفاهیم اولیة بسیاری را تصدیق کرده اند. برای مثال او نمی تواند انکار کند که این خود اوست که دارد چیزی را نفی می کند و دیگرانی وجود دارند که افکار خود را با آنان مطرح می سازد و... .

با این مقدمه سوفستاییگری، با حفظ مبنا، دراشکال و ظواهر جدیدی گسترش یافت؛ برخی از شکاکین به اشتباه انتظار دارند هنگامی که چیزی را درک می کنند، واقعیت خود آن را بیابند؛ غافل آنکه، آن چیزی که در نزد ما حاضر می شود، علمی است که از خود آن چیز حکایت می کند و نه واقعیت معلوم و البته رسیدن به خود آن چیز امری خارج از انتظار است. برخی نیز وجود خطا و لغزش را وسیله ای برای خط بطلان کشیدن به همة واقعیت ها دانسته اند، اما همانطور که بیان شد، برای ابطال نظرات شکاکین و سوفسطاییان، صرف پذیرش واقعیت کافی و البته اجتناب ناپذیر است.  عده ای نیز پا را فراتر نهاده و فکر و ادراک را هم "مادی محض" دانسته اند.

   زیر بنای اعتقادی مادی گرایان، از سه اصل اساسی نشأت می گیرد که :1- در جهان چیزی جز ماده نیست و اگر وجودی هست، آن وجود، حتماً مادی است. 2- ماده ذاتاً در حال تغییر و تحول است.3- همة اجزاء ماده بر همدیگر تأثیر گذارند. اندک دقت، برای اهل فکر روشن می سازد که معنی این سه اصل آن خواهد بود که دیگر هیچ علم، قاعده و قانونی را نمی توان دارای اعتبار و ارزش علمی دانست چرا که وقتی همه چیز مادی شد و طبعا ماده هم دائم در حال تغییر، و از طرفی ذرات ماده از یکدیگر متأثر باشد، آنگاه هر تجربه، قضیه علمی و یا فرضیه ای فقط در همان شرایط خاصی که تجربه شده، قابل اعتنا و معتبر خواهد بود. با تغییر شرایط مکانی و به اصطلاح زمانی و نیز تأثیرات لحظه به لحظه ی ذرات ماده، دیگر گزاره ای قابل تکرار و کلی نخواهد بود و به این ترتیب همة گزاره ها جزئیند. به اضافه اینکه با  تغییر شرایط، مفهومی به نام دوام بی معنا شده و شما نمی توانید نتیجه بررسی یک پدیده را بر لحظه ای دیگر (و لو اندک) تسری ببخشید. روشن است که با قبول این اصول دیگر نمی توان هیچ قضیه ای را مطلقاً صادق انگاشت و همه چیز فقط به درد شرایط و لحظات خاص خودشان می خورند. فراموش نکنیم همه این مشکلات درست از لحظه ای آغاز شد که فکر مادی تصور شد؛ در این صورت فکر یعنی حاصل فعل و انفعالات مغز (یعنی تکه ای گوشت درون جمجمه) با امر خارجی. اما نتیجة این پندار آن است که ما سه چیز داریم:1- مغز2-شیء خارجی 3- حاصل فعل و انفعالات مغز؛ و اگر نگاهی به سه اصل مادی گرایان بیندازیم، به ناچار باید بگوییم که حاصل عملیات مغز (شماره 3) به هیچ وجه مطابقتی با شیء خارجی ندارد  و ما هیچ گاه نمی توانیم ادعا کنیم که به واقع رسیده ایم که البته خود این نظریه (فکر حاصل فعل و انفالات مغز است)را نیز نمی توان از قاعدة عدم واقع نمایی فکر استثنا کرد. دیگر حتی نمی توان حکم به باطل و یا درست بودن عقیدة مادیگرایان کرد؛ برای نمونه اگر مادیگرایان بخواهند اطلاق گزاره ها را نفی وآنها را نسبی بدانند، به ناچار باید خود این نفی اطلاق را نیز نسبی بدانند و در این صورت نفی نسبی اطلاق، کاری را برای آنها از پیش نخواهد برد. ضمن اینکه مفهوم نسبی وقتی معنا پیدا می کند که مطلقی قابل تصور باشد.

   با توضیحات فوق بعید می رسد انسانی در جهان یافت شود که با وجود اراده، انجام رفتارها، عکس العمل ها و اتکای همه این فعالیت هایش به علم و ادراک خود، واقعا نفی حقیقت نماید و غالب افرادی که به این افکار گرفتارند، یا در میان انبوه اندیشه ها و آراء دانشمندان سرگردانند و پس از دیدن خطاها، نفی هرگونه حقیقت را راحت ترین راه یافته اند و یا مغرضانه و برای فرار از عواقب پذیرش وجود حقیقت و رسیدن به بی بند و باری ها این مسلک را برگزیده اند. واضح است که روش برخورد صحیح با هر یک از این دو متفاوت و بر اساس عقاید ایشان است.

«و الحمدلله رب العالمین»

جواد ارباب

------------------------------------------------------------- [1]- منظور ما از «ایده آلیسم»، عقیده ای است که برای تصورات ذهنی اصالت قائل است و مطابق با آن جهان خارج از ذهن را انکار می کند. و مفهوم «رئالیسم» نیز به معنای اصالت داشتن واقعیت و در مقابل ایده آلیسم است. 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آهی برای نگاهی

به نام عاشق رب جلی، یا مرتضی علی علیه السلام

گفت بنویس! گفتم چشم. اما چه؟ گفتم ارباب تویی، جان تویی، عشق تویی، عاشق تویی، از چه بنویسم که تمام عالم تویی ای جان عالم بفدایت به نگاهت به صفایت چه بنویسم. آخر چه؟ چشم مولا، چشم می گویم چشم. آمدم ادای خوب بودن کنم بد شدم، آمدم ادای عشقت کنم رد شدم  آمدم گویم که خود آمدم دست مددکار تورا دیدم،  چه کنم؟ تو گوی این بینوای خسته که جز آهی که به بخاطر تو دادندش همان آهی چه کند که توشوی مولا این کم شود عبد، توشوی استادو این کم شود شاگر، توشوی معشوق این کم شود لایق این عشق، اما چون به خود نگریستم دیدم آنچه نباید می دیدم.

 میدانم "به ذره گر نظری بو تراب کند                به آسمان رود کار آفتاب کند" ای شه خوبان به فریاد رس  یا علی یا علی یا علی حال که می نویسم در محضر عشقت هستم. ارباب ارباب ارباب نظری سوی گدا کن" ای مولایی که در حضور  معشوقت انگشتری هدیه میدهی. مولای خوبم بی ادبی کردم،  اما چه کنم که کارد به استخوان رسید و دل برایش تنگ گشت. ارباب وقتی خداوند به دلم سر می زند چه خوب حالیست. آقای خوبم یک دعا کنم در حق شما، شما هم مرا یاد کنید. یا الله یا رحمن یا رحیم . ای کسی که بهترین هدیه های را میدهی اگر این کمترین بخواهد به مولایش هدیه بدهد مسلما توان ندارد اما اگر تو هدیه به مولایم بدهی مطمئنا به اندازه قدر و عظمتش خواهی داد پس یا ارحم الرحمین عنایتی کن.

مشهدی صالح

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سال نو

روزهای پایانی سال همیشه یک شور شوق خاصی داره، همه در تکاپو و فعالیت اند، زن و مرد ، بزرگ و کوچک همه به دنبال تدارک برای استقبال از سال جدید هستند و هرکس به نوعی خود را مهیا ی سال جدید می کند، لباس نو ، کفش نو، آرایش و پیرایش و .... خلاصه همه و همه خودشون رو آماده می کنند تا با ظاهری آراسته به پیشواز سال جدید بروند.

این قضیه به همین حد هم ختم نمی شود بلکه به محیط پیرامون افراد نیز سرایت می کند مثل محل سکونت، محل کار و ....... همه شروع می کنند به گردگیری و نظافت . بعضی ها هم که حال بیشتری دارن دکوراسیون داخلی رو تغییر می دن هم برای تنوع و هم برای استفاده بیشتر و بهتر از فضای داخلی و خیلی فعالیتهای مشابه دیگر .

همه این امور به دلیل نو شدن سال و رسیدن فصل بهاره، در صورتی که خود این امر که باعث این همه تکاپو تلاش هست ظاهر این رخدا طبیعی است و اصل این رخداد حامل پیام دیگری ست که همه به نوعی با آن آشنا هستیم  ولی غالبا این امر اصلی رو نادیده میگیریم .مگر نه اینست که بهار جلوه ای از قیامت است ؟ مگر نه اینست که رسیدن سال نو نشانه پایان یافتن یک سال دیگر از عمر ماست؟ و خیلی نشانه های دیگ که هرکدام برای تنبه ما کفایت می کند.

حالا با علم به این مفاهیم ، آیا حداقل با نو شدن سال ما همین کارها رو برای امور باطنی و معنوی خود انجام میدهیم ؟ آیا گرد و غبار عقاید و اغتقادات خود را می گیریم ؟ آیا عقاید و اخلاق نادرست خود رابیرون می ریزیم؟ آیا عقاید و اخلاق پسندیده خود را تغییر دکوراسیون می دهیم؟ آیا به قول امورزی ها باطن و  ذهن خود را دیفراگمنت می کنیم؟  یا همچنان همان فرد سابق هستیم منتهی با ظاهری آراسته که آن هم موقتی ست.

آیا به این فکر کرده ایم در سالی که گذشت چه اقداماتی برای رشد خود کرده ایم؟ چه اقداماتی برای رشد اطرافیان خود کرده ایم ؟ چقدر در زمینه سازی برای ظور حضرتش فعالیت کرده ایم ؟ چقدر برای احیای دین و رفع انحرافات تندی دیده ایم و ناسزا شنیده ایم ؟ چه قدمی برای کمک به ولی فقیه خود برداشته ایم ؟ تا چه اندازه در راستای شعار سال فعالیت کرده ایم؟ اگر گزارش کار بخواهیم به رهبر عزیزمان بدهیم چند خط می شود؟ همین گزارش برای امام زمانمان چند خط است؟آیا در بهترین حالت بیشتر این گزارش در باره فعالیت برای خودمان نیست ؟ آیا ما فقط به فکر خودمان بود ه ایم یا در جهت ارتقا محیط پیرامون خود قدمی برداشته ایم مثل محل کار و زندگی و تحصیل و. ...؟آیا عبادت ما مختص شده به عبادات مستقیم مثل نماز و روزه و .... یا به جنبه های دیگر دین هم پرداخته ایم؟  و آیاهای  بسیاری دیگر و یا بالاخره آیا سال 90 ما موجب رضایت خداو ائمه اش بوده یا نه ؟ و اگر نه ، آیا برای تغییر آن تصمیمی گرفته ایم ؟ پاسخ به این سئوالات و سئوالاتی از این دست شاید محرکی باشد برای جلوگیری از خمودو سستی و انشاء الله حرکت در رسیدن به مقصود نهایی بشر

رسول گلدوزها

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بهار زمین و انسان !!

بسم الله الرحمن الرحیم

ما اگر چه در زمین زندگی می کنیم و از همین جهت بهار آن یعنی آغاز دور تازه ی زمین برای همه ما دلنشین است اما روشن است که این بهار ما نیست و بهار زمین است.

اما انسان چی ؟ آیا او نیز بهار دارد ؟ آیا او شمسی دارد و آیا حرکت او به دور این شمس تجدید پذیر است ؟ یعنی آیا حرکت انسان دوری است تا بهار برایش معنا داشته باشد ؟؟؟ 

 

راستی واقعه ی غدیر خم که در سال ۱۱ هجرت رخ داد برابر بود با اول فروردین آن سال آیا این یک اتفاق است ؟

در غدیر چه اتفاقی رخ داد ؟

نظر بعضی از بزرگان آن است که بهار طبیعت منشاء گرفته از بهار واقعی عالم است و غدیر خم که روز تثبیت ولایت امیر المومنین علیه آلاف التحیه  و الثنا می باشد بهار حقیقی این عالم هستی است واین بهار زمین نیز به عشق او بهار می شود

به نظر می رسد این دیدگاه بسیار عمیق تر از آن است که بگوییم همانطور که زمین بهار دارد انسان هم بهار دارد و بهار انسان ولایت است زیرا در دیدگاه بالا بهار زمین را معلول آن بهار واقعی عالم می دانند

می دانم حرفهایی پراکنده بود و نیاز به تامل زیادی دارند و خودم هم سخن آن بزرگان را به خوبی در نیافتم و تنها آنچه ذهنم را در این یکی دو روز مشغول کرده بود را نوشتم تا از تاملات دیگر دوستان هم بهره من گردم. البته اگر ...

خداوند توفیق درک سخنان عمیق علماء و نیز سلوک عملی آنها را به همه عنایت نماید.

سال جدید رو به تمام دوستان مشق توحیدی تبریک می گویم. باشد که همراه با همه عالم ما هم در این نغمه ی توحیدی یک صدا گردیم و دور شمس حقیقت بگردیم و در جا نزنیم .

 

حامد یزدی

۱۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰