عرض ارادتی مکرر به پیشگاه امام امت قدس سره ( نقد مطلب امامان دوازده نفرند)

به نام خدا

توسط برخی دوستان از مطلب اخیرِ آقا محسن آگاه شدم. مطالبی که می نویسم بیشتر در خطاب با کسانی است که در نوشته ایشان مخاطب خاص دانسته شده اند لذا عذر خود را دربرابر کسانیکه که مخاطب عام می باشند و یا توفیق درک یا فهم زمانه ی روح الله را ندارند، موجه می دانم (اگر چه مطالعه این مطالب برای آنها نفیا یا اثباتا  بی فایده نیست) .

 

1-   درباره اطلاق واژه امام به مرحوم امام توسط امت حزب الله باید به چند نکته توجه نمود: یکم، همانگونه که در نوشته سابق هم توضیح دادم، آحاد امّت حزب الله به تفاوت میان امام امت و ائمه معصومین التفات داشته و توهم یکسانی نمی کرده اند. (همانگونه که در فرمایشات آقای وکیلی هم به این مطلب اشاره شده است). دوم، با علم به تفاوت مذکور آحاد این امت از صمیم قلب مرحوم امام را «امام» خطاب می کردند. سوم، اگر چه این اطلاق از فرمایش خطابی آقای روحانی آغاز گردید ولی فراگیری و استعمال آن توسط آحاد امت به تبعیت از این فرمایش نبوده است.

2-    اینجاست که بهتر است رمز این استعمال واکاوی شود. اطلاق اوصاف و القاب اگر از روی صداقت باشد نه چاپلوسی و . . . . نشان از نوعی ارتباط خاص دارد. مثلا وقتی در جامعه شخصی به عنوان عالم شناخته میشود که مردم آن جامعه با او در امور مربوطه مشورت کنند و از او طلب راهنمایی کنند و نظرات او را قابل توجه بدانند بخلاف افراد عادی. در مرتبه بعدی وقتی اطلاق مرجع تقلید یا آیت الله العظمی می شود که عده معتنی بهی از او در مسایل شرعیه عملیه تقلید کنند و تبعیت از او در اعمال شرعی را حجت در پیشگاه الهی بدانند. در مرتبه بالاتر وقتی اطلاق ولی فقیه می شود که مخالفت عملی با او حرام باشد بلکه التزام عملی به نظرات او برای پایبندی به اصل ولایت فقیه کافی باشد اگر چه شخص مقلد او نباشد.

ولی اطلاق فراگیر امام بر مرحوم امام - که نه بدستور و توصیه بلکه با اختیار آحاد امت شکل گرفت- از آنچه گفته شد متفاوت است وهمین تفاوت وجه فارق حضرت روح الله با تمام بزرگانی است که اسمشان در متن علامه طهرانی آمده است. (رجوع کنید به مقاله امامان دوازده نفرند)    

3-   حقیر به گواهی  آنچه خود مشاهده کرده ام یعنی قرائنی که هنوز از حافظه ی جهانیان محو نشده و البته در تاریخ ثبت است، مدعی هستم که در زمانه آن ابر مرد الهی و به محوریت وجود مبارک او امتی خاص شکل گرفت که نه فقط مسلمان و شیعه بلکه در زمان خود امت حزب الله نامیده می شدند و اینان حضرت روح الله را نه صرفا عالم یا آیت الله و نه صرفا مرجع تقلید و یا ولی فقیه می دانستند[1]، بلکه قلوبِ امت در محور محبت و ولایتِ او به مبدأ اعلی متوجه بود و در دست تصرف او بود . چنین تعلق قلبیِ یک امّت به کسی، او را در جایگاه «امامتِ امت» قرار می دهد. این معنی را ضمایر پاک آحاد امت درک می کرد اگرچه به علم تفصیلی بیان نمی کردند. (بحث مستوفی در باره این ارتباط و قراین مذکور مقامی دیگر می طلبد و اینجا فقط در صدد بیان معنی و ریشه اطلاق واژه ی امام به حضرت روح الله می باشم. استعمال امام به معنی مذکور را شواهد لغوی، قرآنی و روایی همراهی می کند).

4-   روشن است که معنای مذکور به هیچ وجه مستلزم عصمت خاصه و یا امامت قرآنی - که برای حضرت ابراهیم و حضرات معصومین مجعول است - نمی باشد.

اما درباره فرمایشات استاد وکیلی و آنچه نوشته ایشان مشتمل برآن است:

الف- خود ایشان درباره حرمت اطلاق واژه ی امام بر غیر حضرات معصومین فرموده اند:« حقیر تا به حال ندیده‌ام که ایشان[علامه ی طهرانی]  مستند این فتوا را جائی به تفصیل و با زبان فقهی بیان فرموده باشند». این خود اشاره به عدم کفایت آن چیزی است در کلام علامه طهرانی (ره) آمده است.

ب- علاوه بر اینکه خود علامه در جملاتی که در متن استاد وکیلی آمده اعتراف دارند که :« و آن خدا در حالى که فعلًا امامى را زنده نگه داشته است و او را ملجأ و ملاذ و پناه و منجى قرار داده است، امام دیگرى را جاعل نخواهد بود مگر به عنوان نیابت» این استثنا شاهد امکان جمع امام دیگری با امام زنده است ولی به عنوان نائب الامام. ( شاید همین شاهدی بر صغروی بودن نزاع باشد)

ج- اینکه فرمودند برای شخص افتخار و احترام نیست که امام به معنی پیشوای جماعتی باشد کلامی است مقبول. ولی با توضیحات بالا معلوم است که اطلاق امام بر امام امّت، از سویی افتخار امت است و از سوی دیگر بیانِ هویّت امت و اقرار به رابطه ی مذکور. اینجاست که استعمال و عدم استعمال این واژه در نظر این امت صف بندی اجتماعی افراد را بیان می کند. (لذاست که امثال حقیر بر این استعال و انحصار آن اصرار دارند و آنرا نه احترامی به امام، بلکه بیان واقعیت تاریخی و اجتماعی او و ربط ما با آن واقعیت می دانند).

د- روایاتی که در متن مذکور به آنها تمسک شده است از حیث سند و دلالت قابلیت استدلال بر مدعای استاد وکیلی را ندارند (همچنین است ادله ی منقول از علامه و مذکور توسط ایشان) . آقای وکیلی به حق در اجتهادِ بعضی تردید و تشکیک کرده اند. حال اگر به این سخنان به مثابه ی ادله ی فقهی نگریسته شود، قهراً در اجتهاد دیگران هم باید تردید شود. (ضعف این ادله حداقل بر خود علامه پوشیده نبوده است ولی راز اصرار ایشان بر حکم مذکور را باید از نظرات دیگرشان که در متن نیامده جست، مانند اشارات و کنایاتِ کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی).

هـ - اینکه اطلاق امام بر مرحوم امام باعث مشتبه شدن امر بر کودکان و ساده لوحان شده است، نیز مانند دیگر موارد اشتراک لفظی است. در این موارد نباید اطلاق آنرا در معنا و مصداقی منع کرد، بلکه مانند همه ی پدر و مادرها باید درباره ی لفظ مشترک و اختلاف معانی آن به کودکان توضیح داد. (درباره پیرمردهای مقدس مئاب مشهدی و گوشه کنایه های آنها خود آقای وکیلی مجرّب تر از بنده هستند که ظاهراً خود ایشان نیز از جهات متعدد توسط این دسته مورد نوازش بوده و هستند)[2].

و-  فرموده اند:« امروز قبر آیة الله خمینى قدس سره را با تشکیلات و صحن و رواق و مسجد و کتابخانه‏ و غیرها مى‏سازند. اینها مهمّ نیست و نگران کننده نیست. جاى نگرانى آنجاست که خداى ناکرده یک زیارت نامه مفصّل بنویسند و به عنوان «امام» و با نام و نشان «امام امَّت» بدانجا نصب کنند، و آن امام نیز در ردیف و در میزان حضرت امام رضا علیه السلام قرار گیرد. و این مطلب براى نسل آینده تاریخ تشیّع را عوض کند. »   در سرزمینی که مردمانِ معتقدِ آن در طی تاریخ برای امامزادگانی که با فاصله ی چندین نسل از معصوم قرار دارند گنبد و بارگاه می سازند و زیارتنامه می خوانند ولی در هیچ زمانی آنها را معصوم ندانسته اند، آیا جای بیم این است که ساخت بارگاه و ادای ادب با قرائت سلامی خاص، برای امام شهیدان که سیادت نسب را دارا بود و هم سیادت حسب- توهّم همسانی با ثامن الحجج را پدید آورد.

ز- اینکه فرمودند: «به هر حال، کبرای این مسأله (لزوم حفظ احترام مقدسات و حرمت هتک آن) از مسلّمات است و تعیین این صغرا نیز بر عهده فقیه است و هر فقیهی باید به حسب تشخیص خود در آن قضاوت کند و مقلدین نیز باید از فتوای فقیه مورد نظر خود پیروی نمایند و رأی همه فقها محترم می‏باشد» باید به عرض برسانم طبق آنچه در تخصص فقیه بما هو فقیه است و از کتاب شریف اجتهاد و تقلید نیز هویداست، تشخیص موضوعات (صغریات مذکور) بر عهده ی مکلف است نه فقیه[3]. و لذا نظر فقیه نه تنها برای دیگران بلکه برای مقلدینش در حیطه موضوعات نه حجت است و نه محترم.

ح آقایانی که اصرار بر انحصار اطلاق واژه ی «امام» بر حضرات معصومین   دارند ، باید این انحصار را در باره واژه معصوم و معصومه نیز بپذیرند (و الّا انحصار مذکور در باره ی امام مخدوش است). در حالیکه نه تنها به این امر قایل نیستند، بلکه در واژه معصوم به حسب مراتب توسعه داده اند و مصادیق بسیار برای آن قایلند و هیچگاه این را باعث مخدمش شدن ذهن عوام و انحراف تاریخ ومخالف لزوم احترام و باعث هتک و . .. نمی دانند.

ط- آقای وکیلی در ادامه ی استدلال به بیان استبعاداتی می پردازند که شایسته ی متن فقهی نیست. سوال این است که مثلاً شاعر بزرگ معاصر درباره ی سعدی گفته است :« راستی نامه ی سعدی به گلستان ماند طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند - اوست پیغمبر و این نامه به فرقان ماند هر که او را کند انکار به شیطان ماند». آیا هیچ فقیهِ فهیمی به تکفیر شاعر پرداخته یا می پردازد. و یا او را متهم به ارتکاب حرام یا محکوم به نوش جان کردن چند «سوط» می کند و از این رهگذر به انکار سعدی می پردازد؟ آیا کسی این سخنان را موجب هتک حضرت ختمی مرتبت میداند و آیا این کلمات دلالت به همرتبه بودن سعدی با ایشان می نماید؟ ابداً!!!

فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولو الالباب- زمر 18

احسان کرمانشاهی



1-      معتقدم پذیرش نظریه ی ولایت فقیه توسط آحاد امت نیز به این دلیل بود که مرحوم امام آنرا مطرح کرده بودند. لذا جایگاه این نظریه نزد امت متکی به مرحوم امام بود نه جایگاه امام متکی به این نظریه. فافهم

2 - همچنان که به حسب نقل همین مقدس مئابان و برخی خادم نماها افرادی نظیر آیت الله العظمی میلانی (قدس سره) را با سخنان  نیشدار وحق به جانب خود مورد ایذاء قرار می دادند.

3 - مگر در موضوعات مستنبطه و پر واضح است که مصادیق حفظ حرمت و موارد هتک، اموری کاملا عرفی هستند و در با اختلاف عرفها مختلف میگردند. البته مواردی یافت میشود که مورد تصریح ادله ی تامه ی شرعیه باشد و این موارد مانند مسح قرآن از تشخیص عرف خارج است.