بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از اینکه در دو شماره قبل به این نتیجه رسیدیم : اولا واقعیتی موجود است و ثانیا به این واقعیت می توان علم یافت عقلمان از این جهت کمی سکون می یابد و نوبت به سؤال اول می رسد : از کجا و چطور باید شروع کنم ؟

در این هستی کرانه ناپیدا  از کجا شروع نمایم که سریع تر به جواب برسم ؟  این عالم با این همه وسعتش چگونه آن را بشناسم ؟

یک بار دیگر به دغدغه  اساسی (مفهوم جهان بینی) خود برمی گردیم : جایگاه انسان و من در این هستی پهناور و ارتباط من با دیگر موجودات و شناخت نقشه ی راه ها و حاکم و محکوم هستی چیست ؟

محور تمام سؤالات مان خودِ انسان و به عبارت دقیق تر خودِ ماست . و ما هم برای شروع در جهان بینی به ناچار باید از نزدیک ترین معلومات که نیازی به دلیل و اثبات ندارد شروع کنیم و نزدیک ترین و بی واسطه ترین امر به ما خودمان هستیم .

و علاوه ی بر اینکه در ما این توانایی هست که خود را از بالا و خارج از خود ( در عالم فرض ) به تماشا بنشینیم و به بررسی هستی و چیستی خود و دارایی های وجودی خود بپردازیم . در نتیجه بهترین و شاید تنها نقطه برای آغاز جهان بینی شناخت خود انسان است .

سئوال بعد آن است که چگونه می توانم خود را بشناسم ؟ به عبارت دیگر چه چیز خود را بشناسم ؟ و مگر نگفتیم که خود برای خود حاضریم و بدون واسطه خود را درک می کنیم در نتیجه معنا ندارد که نسبت به خود جهل داشته باشیم !

ادامه دارد ...

حامد یزدی