بسم الله الرحمن الرحیم

دانشمندان می گویند که هر چیزِ دارای جرم،در ساختار فضا-زمان،خمیدگی ایجاد می کند.

به اصطلاح اگر ساختار فضا و زمان را با هم مثل یک پارچه در نظر بگیریم،هر چیزِ دارای جرم در آن مثل توپی عمل می کند که آن را فرو می برد و دیگر جرم ها،گرفتار فرورفتگی آن می شوند و در دام جاذبه ی آن می افتند و ماجرا آغاز می شود.

مثلا زمین را ببینید که چگونه گرفتار کشش و جاذبه ی خورشید خود شده و مثل یک پروانه به دور آن می چرخد.

زمین یکی از بی نهایت مثال ها برای این قضیه است.

یک سوالِ البته شاید غیر علمی که ممکن است در ابتدا پیش بیاید اینست که آیا در این مثال(زمین و خورشید) فقط خورشید زمین را مجبور به گردش دور خود می کند و هیچ تمایلی از سوی زمین برای گردش وجود ندارد؟!

آیا زمین از این گرفتاری توسط خورشید هیچ نفعی نمی برد؟

اگر بهتر نگاه کنیم متوجه می شویم که حیات و ممات زمین به این گرفتاری اش بستگی دارد.

اگر نبود این جذبه ی محدود کننده،این گرفتاری گرمابخش و این حد نورانی،زمین در تاریکی های بی انتها،در سرمای جان فرسای اعماق فضا از بین می رفت،جایی که خبر از گرفتاری نبود اما از حیات هم خبری نبود.

اگر به نظر دانشمندان که می گویند زمین از ذرات باقی مانده و پراکنده شده از خورشید به وجود آمده،توجه کنیم در می یابیم که در واقع زمین تکه ای از وجود خورشید است.تکه ای جدا شده از او.

پس این گرفتاری شاید گرفتاری ای مادرانه باشد و خم و فضا و زمان و... بهانه ای باشند برای کار مادرانه ی خورشید.

گرفتاری ای که خورشید،جگر گوشه ی خود را کنار خود نگه داشته تا مبادا از کنارش دور بشود،مبادا در این تاریکی ها گم بشود.گرفتاری ای که در آن خورشید،هیچ گاه چشم از جگر گوشه ی خود برنمی دارد و همواره با دستان گرمابخش و نوربخش خود،زمین را در آغوش حیات خود می گیرد.

پس زمین کدام رهایی را به این گرفتاری ترجیح می دهد؟