اعتراض شیطان به خداوند درباره خلقت اش

شهرستانى‏ در ملل و نحل، از کتابهاى مسیحیها نقل کرده که حتى خود شیطان بعد از آنکه ملعون و مطرود بارگاه الهى شد، چند اعتراض به خداوند کرد و گفت: تو چرا مرا آفریدى؟! تو که مى‏دانستى من آخر کارم به اینجا مى‏کشد. بعد از آنکه مرا آفریدى، تو که مى‏دانستى اگر من را امر به سجده کنى طبیعت من حاضر نیست که این خضوع را انجام دهد و من معصیت مى‏کنم، چرا امر کردى؟! بعد از آنکه من سجده نکردم و دشمن آدم شدم، چرا مرا بر او مسلط کردى؟! من به تو گفتم: أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ «به من مهلت بده»، چرا مرا هلاک نکردى؟! گفتم من مى‏خواهم فرزندان آدم را وسوسه کنم و خیالات بد در دل آنها القاء کنم تا آنها را گمراه کنم، گفتى بسیار خوب برو هر کارى دلت مى‏خواهد بکن، وقتى گمراه کردى من هم گمراهان را یکسره به جهنم مى‏برم. و از این جور سؤالات.

طبق نقلى که شرّاح اناجیل کرده‏اند، شیطان در اول حرفش گفت: خدایا تو حکیم هستى، از حکیم این کارها نسزد. به جوابش گفتند که اول ما تو را به همان حرف خودت مى‏گیریم؛ گفتى ما حکیم هستیم، و حکیم هیچ کارى را بدون حکمت انجام نمى‏دهد، بنابراین فضولى موقوف، برو دنبال کارت![1]

محمد طاها دلیری
[1] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏4، ص: 275