جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۲۳ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

«جان سخن 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامة مطلب پرده ای از معانی سورة «عصر»

«إن الإنسان لفی خسر»در این جمله تأکید بسیاری به کار رفته است. زیرا جمله اسمیه است یعنی بجای اینکه گفته شود انسان ضرر می کند، گفته شده است «انسان در خسران و ضرر است» که این اسلوب ناظر به نوعی دوام و ثبات است.

همچنین از حرف «إنَّ» در آغاز استفاده شده است یعنی «واقعا و حقیقتا انسان در خسران و ضرر است» و همچنین از حرف «لام» در « لفی خسر» استفاده شده است یعنی «واقعا و حقیقتا، انسان حتما در خسران و ضرر است».

این مقدار از تأکید شاهد قطعیت و شک ناپذیری این مطلب و همچنین ناظر به اهمیت این مطلب است.

انسان در آیه چون با الف ولام به کار رفته است به معنای همه انسان ها ست.

خسر و خسران، به معنی کم شدن و ناقص شدن به نحو کلی یا ضررِ عمده است. به عبارتی ضرر گاهی بدست نیاوردن سود مطلوب است مثلا سود یک تاجر از سودِ دیگر تجار کمتر باشد و گاهی ضرر، از بین رفتن سرمایه است، یعنی آنچه باید بوسیلة آن کسب سود می کرده است از بین رفته است و بنابر این ضرر کلی، نوعی ورشکستگی است. خسران به این ضرر نوع دوم گفته می شود که اصل سرمایه از بین می رود. حال باید دید سرمایه انسان چیست؟ و مگر انسان در حال خرید و فروش و کسب است؟

در بسیاری از اشارات قرآنی و تصریحات روایی دنیا محل تجارت و کاسبی معرفی شده است و زندگی دنیایی فرصتی برای این تجارت است، در این تجارت آنچه سرمایه انسان است و بوسیله آن تجارت می کند و دائم به وسیله آن در حال خرید و فروش و کاسبی است همان «عمر» و نیروهای حیاتی او هستند «به عبارتی سرمایه انسان خود اوست». انسان دائما در هر انتخاب و هر فکر و هر عملی و ... بخشی از عمر خود و نیروهای خود را (اعم از نیروهای ذهنی و بدنی) می دهد و با آن اندیشه یا عملی فراهم می آورد و زندگی دنیایی به نحوی است که کسی نمی تواند این تجارت را ترک کند یعنی عمر و نیروهای خد را نگه دارد و صرف چیزی  نکند.

با توجه به آنچه گفته شد، معنی آیه (ظاهرا) این است که «حقیقتا انسان در خسران است» یعنی  واقعا او در حال باختن سرمایه و ورشکسته شدن، و به عبارتی، باختن خودش است. زیرا اگر با این سرمایه کالایی بی ارزش فراهم آورد که معادل این سرمایه نیست، ضرر از سرمایه کرده است. عمر و نیروها و به عبارت بهتر خود انسان قیمتی دارد که یا در این تجارتکده آنها را به قیمت واقعی و ارزش مناسب معامله می کند یا در خسران است.« الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ »(آیه 15 سوره زمر) این ضرر نه صرفا ضرری مادی یا معنوی بلکه بدترین نوع ضرر و آشکارترین نوع ورشکستگی است، زیرا انسان در «خودش، زندگی اش و خانواده اش» ضرر کرده است و نه تنها در معامله چیزی بدست نیاورده است بلکه همه یا بخشی از سرمایه را باخته است. (ألا لیس لأنفسکم ثمن إلا الجنة و لاتبیعوها إلا بها، حضرت قیمت عمر و زندگی انسان را بهشت می شمارد و کمتر از آن اگر خودت را بفروشی خاسری!)

ادامه دارد...

احسان کرمانشاهی

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آنها که نماز نمی خوانند و آنها که نماز می خوانند ، بخوانند!

به نام خدا
آنها که نماز نمی خوانند و آنها که نماز می خوانند ، بخوانند!
5 روز از 365 روز ؟!
داشتم متنی می نوشتم درباره ی این که میشه دنیا رو به فوتبال تشبیه کرد و تشابهاتی که این دو با هم دارند رو بررسی می کردم:
فوتبال داور داره - دنیا هم داور داره(البته داوری که هیچوقت اشتباه نمی کنه)
فوتبال آفساید داره – دنیا هم آفساید داره(اگه کسی بخواد زیرآبی بره شاید ظاهرا به جایی برسه اما بعدا جوابش داده میشه)
فوتبال زمین برای برای مسابقه داره – دنیا هم برای امتحان ما زمین رو قرار داده
فوتبال وقت داره – دنیا هم وقت داره .....
به اینجا که رسیدم از خودم پرسیدم : راستی چقدر از وقت من گذشته؟ چقدر از وقتم مونده؟ چقدر از این وقت رو برای خالق خودم گذاشتم؟ چقدر از خواسته های خالقم رو انجام دادم؟
اگه یه محاسبه ساده انجام بدیم می بینیم که هرروز 24 ساعت و هر ساعت60 دقیقه است؛ پس هرروز 1440 دقیقه وقت داریم.
اگه هر رکعت نماز رو 1  دقیقه حساب کنیم ، هر روز حدود 20دقیقه برای نماز ماست و اگه نمازخون باشیم تقریبا تنها کاری که به طور منظم هر روز برای خالق خودمون انجام می دیم ، نماز خوندنه.
یعنی 20 دقیقه از روز برای خدا و 1420 دقیقه برای خودمون هستیم.
اگه حساب کنید می بینید که تو یک سال 7300 دقیقه وقتمون برای نماز هست یعنی 5 روز در 365 روز.
حالا خداوکیلی خودمون حساب کنیم از این  20 دقیقه که ظاهرا برای خداست چند دقیقه واقعا برای خدا هستیم؟
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: فویل للمصلین ، الذین هم عن صلاتهم ساهون .(وای برآن نمازگزاران، آنانی که در نمازشان دل از یاد خدا غافل دارند. )
این تازه وضعیت اونهاییه  که نماز می خونن و ظاهرا روزی 20 دقیقه برای خدا وقت می ذارن ؛ دیگه اون هایی که نماز نمی خونن حسابش با خودشون.
واقعا خیلی بی معرفت و نامرد و نالوطی و... هستن.
واقعا اگه بخوایم روزی 20 دقیقه برای کسی که ما رو بوجود آورده و وجود و روزی و همه چیز ما دست اونه وقت بذاریم ، کار زیادی کردیم؟؟
و در آخر این جمله از حضرت اباعبدالله علیهم السلام که در دعای عرفه آمده است چه زیباست که می فرماید :
 
من کان محاسنه مساویه فکیف لاتکون مساویه مساویه
خدایا کسی که خوبی هایش بدی است ، پس چگونه بدی هایش بدی نیست؟
 
سید رئوف تقوی
۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ما خارجی هستیم...!

می خواستم برم بیرون ، احساس کردم موهایم درهم برهم است ، شانه را برداشتم و شروع به مرتب کردم مو هام کردم. 
یک آدم با با دو دست و دو پا و دو چشم و یک دماغ و ...
شنیده بودم دکترها به این نتیجه رسیدن ، هر چند وقت کل سلول های بدن عوض می شود ، اگر این طور باشد یعنی هر چند وقت ما یک دور عوض می شویم ....
اما به نظرم آمد من در تمام این نوزده سال زندگی ام همیشه همین بوده ام اصلا تغییر نکردم . 
این کشف علمی نشان می دهد که غیر از این تن یک حقیقت دیگری وجود دارد که در تمام مدت این نوزده سال و بعداش ثابت است ، اون نه دسته ، نه پا ، نه دماغه ،... اصلا جا نداره.
یعنی آن نباید نه مکان داشته باشد و نه تغییر بکند و ... یعنی... مثل اشیاء مادی نباشد.
وسط این افکار بودم که بک دفعه ای دیدم بابا می گوید: «چقدر شانه می کنی ، زیاد به خودت می رسی می گویند :«این خارجیه...»
توی دلم گفتم آره خاریه ، مال این دنیا نیست .

محمد طاها دلیری

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شعری خوب برای طلاب

بسم الله الرحمن الرحیم
 
ادامه مطلب در مورد کار فرهنگی در مسجد و رفع ابهامات آن را به زودی می­نویسم اما این اشعار شیخ بهایی از مثنوی نان و حلوای ایشان خیلی رویم تأثیر می­گذارد. توجه به این نکته خیلی مهم است که شاعر این اشعار عمر خود را در مدرسه گذرانده و این گونه به آن می­تازد:
حکایت
با دف و نی دوش آن مرد عرب                        وه چه خوش می­گفت از روی طرب
ایها القوم الذی فی المدرسه                            کلما حصّلتموها وسوسه
فکرکم ان کان فی غیر الحبیب                        ما لکم فی نشأه الاخری نصیب
فاغسلوا یا قوم عن لوح الفؤاد                          کل علم لیس ینجی فی المعاد
ساقیا یک جرعه از روی کرَم                           بر بهایی ریز از جام قِدَم
تا کند شق پرده­ی پندار را                          هم به چشم یار بیند یار را
 
فصل فی ذم اصحاب التدریس الذین مقصدهم مجرد اظهار الفضل و التلبیس
نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو                 کان بود سرمایه­ی تلبیس تو
بهر اظهار فضیلت معرکه                          ساختی افتادی اندر تهلکه
تا که عامی چند سازی رام خویش                با صد افسون آوری در دام خویش
چند بگشایی سر انبان لاف                        چند پیمایی گزاف اندر گزاف
نی فروعت محکم آمد نی اصول                 شرم بادت از خدا و از رسول
اندرین ره چیست دانی غول تو                  این ریایی درس نامعقول تو
درس اگر قربت نباشد زان غرض           لیس درساً انّه بئس المرض
اسب دولت بر فراز عرش تاخت                 آن که خود را زین مرض آزاد ساخت

 

محسن علیگو

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مقوله ی فرهنگ

به نام خدا

در این نوشتار قصد بررسی تخصصی مقوله فرهنگ را از دیدگاه فقهی ندارم بلکه تنها انعکاسی است از ذهنیات چند ساله اخیر:

اگر فرض کنیم فرهنگ یعنی «راه زندگی» و راه زندگی را «دین» بدانیم و بپذیریم کار فرهنگی یا حداقل بخشی از آن «گسترش دین در جامعه» است، حال اگر بخواهیم عنوانی فقهی برای مقوله کار فرهنگی بیابیم شاید بتوان سه عنوان را کاندیدا کرد:1-امر به معروف و نهی از منکر 2- ارشاد و تعلیم جاهل 3- تعظیم شعائر

1-امر به معروف و نهی از منکر:یکی از شرایط این واجب الهی شناخته شده بودن(معروف بودن) آن نیکی است.تا خوبی مسئله شناخته نشده باشد امر کردن به آن وظیفه نیست.البته شاید بتوان گفت معقول هم نیست، اگر کسی خوبی کاری را نداند آیا انجام آن می تواند موجب رشد او شود؟درست است که تمام واجبات تعبدی نیست و نیاز به نیت ندارد ولی اگر فردی به اشتباه تصور کند که حفظ حجاب یعنی حقارت و جدایی از شخصیت انسانی و حال این فرد را امر به حجاب کنیم و او نیز محجبه شود آیا این عمل موجب رشد او می شود؟هر چند که ممکن است گفته شود در این حالت هم موجب رشد جامعه می شود و به تبع آن در رشد آن فرد نیز تاثیر می گذارد.

البته اینجا سوالی پیش می آید که سطح این شناخت تا چه میزان است،اگر فردی شنیده است بیرون گذاشتن موی سر حرام است اما اعتقاد قلبی دارد که خدا برای مسئله ای به این کوچکی(!) ما را عذاب نمی کند و در واقع معنای حرام را حقیقتا نمی داند و یا اینکه معنای حرام را می داند و به علت تبلیغات نادرست اعتقاد قلبی دارد که این حرفها را آخوندها(!) ساخته اند، وآیا می شود سخن را از این هم بالاتر برد و گفت کسی که حکم شرعی را می داند ولی موانع فکری دارد(مثل شبهات اعتقادی گفته شده) و یا حتی موانع خارجی دارد مثل ضعف اقتصادی،لج بازی و یا نگاه های سیاسی،این فرد معروف را در واقع نشناخته است؟(و اگر چنین گفتیم آیا باعث تعطیلی امر به معروف نشده ایم؟)

به هر حال آنچه که مسلم است وقتی امر به معروف واجب و وظیفه است که معروف واجب باشد و مستحبات و فضائل اخلاقی اگر امر به آن جایز باشد، قطعا واجب نیست(و با توجه به اولویت وجوب بر استحباب و اباحه این نکته می تواند در اولویت بندی کارهای فرهنگی راهبردی باشد)

نکته دیگر ظهور کلمه امر است.آیا در آن نگاه بالا به پایین(استعلا) لحاظ شده است (چنانچه بسیاری از بزرگان اصول فقه فرموده اند) و در نتیجه منحصر در شکل دستور است یا اینکه می توانیم معنای آن را وسعت داده تا شامل پیشنهاد و خواهش هم بشود(چنانچه از فحوای کلام شهید مطهری در کتاب ده گفتار برمی آید)

و نکته پایانی اینکه به نظر نمی رسد معروف در ادبیات دینی به معنای امر عرفی و مشهور در جامعه باشد و اگر جامعه ای عملا سخن حقی را متروک گذاشت ولو اینکه حکم شرعی آن را بداند نمی توان گفت مصداق امر به معروف نیست البته مسئله جای تامل بیشتری دارد

ادامه دارد ...

محمد علیگو

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جان سخن(1)

"هو"

جان سخن(1)

پرده ای از معانی سوره عصر

*بسم الله الرحمن الرحیم؛ والعصر*   عصر در زبان عربی به معنای فشردن چیزی برای به دست آوردن عصاره و نتیجه آن است. لذا به آبِ میوه ها، عصیر اطلاق می شود. اما به روزگار و زمانه خاصی، عصر اطلاق می شود مانند عصر جدید، عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ... . زیرا این زمان خاص از زمان های دیگر امتیاز یافته به اینکه نتیجه خاصی در آن بروز کرده است. به بخش پایانی روز "عصر” گفته می شود، زیرا در این زمان است که برای تکمیل کارهای روز شتاب می شود تا نتیجه مطلوب از آن کار حاصل شود.(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8،ص177و 178)

   درباره اینکه منظور از عصر در آغاز این سوره چیست که به آن قسم خورده اند، سخنان بسیاری گفته شده است مانند اینکه منظور نماز عصر است. یا زمان حضرت مهدی(عج) است یا روزگار ظهور اسلام است یا ... .(المیزان،ج20،ص356)

   باتوجه به اینکه قسم با کلام پس از آن غالبا تناسب دارد، می توان مراد از عصر را همان بخش پایانی روز دانست زیرا در این بخش از روز است که انسان ثمره کار آن روز را می یابد. اگر تاحر و کاسب است، در این هنگام نظر به دخل خود می کند و عایدی آن روز را بررسی می کند و اگر کارگر است، اجرت خود را در آن هنگام دریافت می کند و ماحصل کار خود را به صورت ساختمان یا محصول صنعتی و ... مشاهده می کند و اگر محصل است، دانشی را که آن روز تحصیل کرده است، مجموعا می یابد و ... .و خلاصه نتیجه کار روز در عصر همان روز ظهور و بروز می کند. به همین مناسبت اگر انسان در دامن طبیعت باشد، هنگام عصر در خود نوعی فشار و گرفتگی می یابد که گویا اثر ندای وجدان بیدار اوست که روز خود را صرف چه کرده است؟ به خلاف محیط های شهری که این وجدان را خاموش می کنند و انسان را در غفلت فرو می برند.(زیرا در زندگی شهری همه ساعات یکنواخت است و قابلیت همه انواع فعالت ها را دارد)

پس قرآن کریم براساس آنچه گفته شد، عمر انسانی را تشبیه به روز نموده است. صبح آن، هنگام طفولیت و ظهور نور و نیروهای زندگی است و ظهر آن اوج جوانی است که بیشترین نیروها و فعالیت ها در آن است و روزگار پیری و کهنسالی، عصر و بخش پایانی این روز است که انسان نتیجه تکاپوها و سود حاصل از خرج کردن نیروهای خود در عمر را مشاهده می کند.(این برداشت، مناسب با آیات بعدی است که نظر به عمر انسان و حاصل او در آن دارد).(پرتوی از قرآن ج4، ص246 و 247)

1.می شد آنکس که چو او جان سخن کس نشناخت       من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت (حافظ)

 

 

احسان کرمانشاهی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خیلی بی انصافیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی بی انصافیم!

متن زیر سخن خداوند تبارک و تعالی با بنی آدم است که در بحارالانوار جلد57 صفحه362 آمده است. راوی شخصی به نام محمدبن کعب قرطی است که آن را از تورات یا صحف حضرت ابراهیم نقل می کند.

* * *

یَا ابْنَ آدَمَ مَا أَنْصَفْتَنِی!

ای فرزند آدم، در مورد من انصاف را رعایت نکردی!

خَلَقْتُکَ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً وَ جَعَلْتُکَ بَشَراً سَوِیّاً خَلَقْتُکَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْتُکَ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْتُ النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْتُ الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْتُ الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْتُ الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْتُکَ خَلْقاً آخَرَ

تو را خلق کردم در حالی که چیزی نبودی؛ و تو را انسانی بدون عیب و نقص قرار دادم، از چکیده ی گل  خلقت کردم، سپس تو را نطفه ای ـ در جایگاهی امن و مطمئن ـ قرار دادم، سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را بصورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردم و بر استخوانها گوشت پوشاندم سپس به تو آفرینش تازه‏اى دادم.

 یَا ابْنَ آدَمَ! هَلْ یَقْدِرُ عَلَى ذَلِکَ غَیْرِی؟

ای فرزند آدم! آیا غیر از من قدرت این کار را داشت؟
ثُمَّ خَفَّفْتُ ثِقْلَکَ عَلَى أُمِّکَ حَتَّى لَا تَتَبَرَّمَ بِکَ وَ لَا تَتَأَذَّى

سپس سنگینیت را بر مادرت آسان کردم تا جایی که خسته و آزرده نشد؛

ثُمَّ أَوْحَیْتُ إِلَى الْأَمْعَاءِ أَنِ اتَّسِعِی وَ إِلَى الْجَوَارِحِ أَنْ تَفَرَّقِی فَاتَّسَعَتِ الْأَمْعَاءُ مِنْ بَعْدِ ضِیقِهَا وَ تَفَرَّقَتِ الْجَوَارِحُ مِنْ بَعْدِ تَشْبِیکِهَا ثُمَّ أَوْحَیْتُ إِلَى الْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِالْأَرْحَامِ أَنْ یُخْرِجَکَ مِنْ بَطْنِ أُمِّکَ فَاسْتَخْلَصَکَ عَلَى رِیشَةٍ مِنْ جَنَاحِهِ

سپس به آنچه در شکم است وحی کردم، «باز شوید!» پس بعد از تنگی باز شدند، و به اعضای بدن گفتم: «از هم فاصله بگیرید!» پس بعد از آنکه در هم تنیده بودند از هم فاصله گرفتند. سپس به فرشته یِ مامورِ رحم ها وحی کردم تا تو را از شکم مادرت خارج کند، و فرشته تو را بر روی پری از بالش ـ از آن تنگنا ـ نجات داد.

فَاطَّلَعْتُ عَلَیْکَ فَإِذَا أَنْتَ خَلْقٌ ضَعِیفٌ لَیْسَ لَکَ سِنٌّ یَقْطَعُ وَ لَا ضِرْسٌ یَطْحَنُ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ فِی صَدْرِ أُمِّکَ ثَدْیاً یُدِرُّ لَکَ لَبَناً بَارِداً فِی الصَّیْفِ حَارّاً فِی الشِّتَاءِ وَ اسْتَخْلَصْتُهُ مِنْ بَیْنِ جِلْدٍ وَ لَحْمٍ وَ دَمٍ وَ عُرُوقٍ

پس آنگاه که تو موجودی ضعیف بودی، من کاملاً مراقبت بودم؛ دندانی برایت نبود تا بجویی و بخوری، پس برای تو در سینه ی مادرت عضوی اختصاص دادم که مملوء از شیر بود؛ شیری که در تابستان سرد و گوارا و در زمستان گرم و دلچسب بود؛ شیری که برایت از میان پوست، گوشت، خون و رگها جدا کردم.

وَ قَذَفْتُ لَکَ فِی قَلْبِ وَالِدَتِکَ الرَّحْمَةَ وَ فِی قَلْبِ أَبِیکَ التَّحَنُّنَ

و برای تو دلسوزی و رحمتی در قلب پدر و مادرت قرار دادم.

فِیهِمَا یَکُدَّانِ وَ یَجْهَدَانِ وَ یُرَبِّیَانِکَ وَ یُغَذِّیَانِکَ وَ لَمْ یَنَامَا حَتَّى یُنَوِّمَانِکَ

به خاطر این دلسوزی و محبت بود که سخت کوشیدند و تو را پرورش دادند و غذایت دادند و نخوابیدند تا تو را بخوابانند.

ابْنَ آدَمَ! أَنَا فَعَلْتُ ذَلِکَ بِکَ لَا بِشَیْ‏ءٍ اسْتَأْهَلْتَهُ بِهِ مِنِّی أَوْ لِحَاجَةٍ اسْتَعَنْتُ عَلَى قَضَائِهَا

ای فرزند آدم! من چنین با تو کردم نه به خاطر شایستگیی در تو و نه به خاطر رفع حاجتی در من.

ابْنَ آدَمَ فَلَمَّا قَطَعَ سِنُّکَ وَ طَلَعَ ضِرْسُکَ أَطْعَمْتُکَ فَاکِهَةَ الصَّیْفِ وَ فَاکِهَةَ الشِّتَاءِ فِی أَوَانِهِمَا

ای فرزند آدم! وقتی که توانستی چیزی بخوری و بجویی، از میوه های زمستان و تابستان روزیت کردم.

فَلَمَّا عَرَفْتَ أَنِّی رَبُّکَ عَصَیْتَنِی

(اما) وقتی که دانستی من پروردگار تو هستم، عصیانم کردی!

فَالْآنَ إِذْ عَصَیْتَنِی فَادْعُنِی وَ إِنِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ وَ ادْعُنِی فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ‏

حالا که عصیانم کردی پس مرا بخوان! که براستی من نزدیک و اجابت کننده هستم!

و مرا بخوان که براستی من بسیارآمرزنده و مهربان هستم!

 

حسام یزدی

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

امتحان إنشاء

به نام واله ای که عقل ها را مبهوت خود می سازد و حیران  او می گردند و در عین حال سرشار از رحمت و سرور اویند.

 

امتحان ،امتحان انشاء بود...

ولی موضوع دلخواه ...

چون امتحان بود همه قلم های خود را آماده برای نوشتن کرده بودند...

و من نشسته ام حیران : چه موضوعی را بنویسم؟؟؟

می دانستم چه موضوعی خوب است و چه موضوعی محبوب استاد!!

اما حقیقت چه؟

همیشه آن موضوعی را نوشتم که مورد پسند استاد باشد و هیچ گاه از درون و از قعر سینه ام آهی برنیامد ...

(زندگی بزرگ و من کوچک شدم  و من همینطور از موضوعی به موضوع دیگر سرگرم بودم)

ناگهان قلم شکست!!!

برگه ام را گرفتند ، من می سوختم از این همه اراجیف که نوشتم و نتواستم موضوعی که واقعا دلخواهم بود را تعیین کنم

انشای من بی موضوع مانده بود!!

 

 

امتحان انشا : نحوه ی زندگی

معلم : خداوند متعال

قلم : نعمت ها وامکانات

شکسته شدن قلم :فرسوده شدن امکانات

جلسه ی امتحان: دنیا

موضوع انشا: هدف وجهت زندگی

 

حامد یزدی

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرهنگ

آیا می­دانید فرهنگ چیست؟ آری از همان فرهنگی سخن میگویم که لقلقه­ی زبان بسیاری از افراد به خصوص ایرانی ها و مسؤلین و رسانه هاست، این واضح و آشکار است که بهترین کمک کننده به فرهنگ، مردم­اند. لذاست که قرآن می­فرماید: ان الله لا یُغیر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم.
پس تا ما وشما نخواهیم چیزی تغییر نخواهد کرد و حتی سیاست­های زور و اجبار و تشویقی نیز ثمره­ای نخواهند داشت. پس بیایید با هم جامعه­مان را تغییر دهیم آن چیزی بگردیم که باید باشیم.
ضرورت شناخت فرهنگ:
مرحله اول در مسیر شدن و گشتن اتکاء به فرهنگ است آن هم فرهنگی درست که قطعا برای تبعیت از آن وفرهنگسازی ابتدا باید آن را شناخت.
تعریف فرهنگ
شما اگر وارد شهر جدیدی شوید افرادی را می­بینید که با یکدیگر زندگی می­کنند واگر در آنجا بمانید وکمی دقت کنید خواهید دید که آنها شیوه­ی زندگی مخصوص به خود را دارند و با نحوه ی ارتباطات و تعاملات آنها آشنا میشوید. آن افراد که طی سالیان متمادی با هم زندگی میکنند یک جامعه هستند و شیوه و روش زندگی همه یا گروهی از آنها فرهنگ است.
به وسیله ی این مطالب، شما جزء معدود کسانی قرار گرفتید که در ایران زندگی می­کنند و کلمه­ی فرهنگ لقلقه ی زبانشان هست و آن را نیز میشناسند و اگر کمی صبر کنید جزء دسته­ی معدودتری هم قرار می­گیرید وآن دسته کسانی هستند که ویژگی های گذشته را دارند مضاف بر آن که راه وروش فرهنگسازی را میدانند و فرهنگ درست را میشناسند و حتی میتوانید جزء آن دسته از کسانی باشید که از آن تبعیت می­کنند.
مهدی مهدوی
۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مشق 2

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا دَائِمَ‏ الْفَضْلِ‏ عَلَى الْبَرِیَّةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ.

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ‏( نحل/ 126): (اى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد! و: وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ‏ (لقمان/ 17): و بر آنچه (از آزار مردم) به تو مى‏رسد، صبر کن.

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(بقره/ 45): به صبر و خواندن نماز، یارى بجویید.

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ‏ (بقره/ 155)

سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (رعد/ 24): سلام و درود بر شما باد که صبر پیشه کردید، تا عاقبت نیکو یافتید.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: صبر مانند شتر رام و راهوارى است که صاحب خود را بر زمین نمى‏زند(ارشاد القلوب: ج‏1 ص126)

حضرت امیر علیه السّلام فرمود: صبر نسبت به ایمان چون سر است نسبت به بدن، و کسى که سر ندارد، جان ندارد و نیز کسى که صبر ندارد ایمان ندارد

حفص بن غیاث گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اى حفص هر کس صبر پیشه کند صبرش زود مى‏گذرد و آسایش پیدا مى‏کند، و هر کس بى‏تابى کند آن هم مدتش کم مى‏باشد، بعد از این فرمود صبر را از دست نده و در همه کارهایت شکیبا باش خداوند متعال رسول خود صلى اللَّه علیه و آله را مبعوث کردند و او را به صبر امر کردند(ایمان و کفر-ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار    ج‏2    118)

خدایا به ما صبر عنایت فرما

صبر صبر صبر

ارواح طیبه شهدا شاد

روح امام امت شاد

روح رفقای گذشته ذوی الحقوق شاد و به حرمة سورة المبارکة الفاتحة مع الصلوات

جواد ارباب

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰