بحران گفتگو

    وضعیتی که همه به آن عادت کرده ایم و اغلب با بی‌تفاوتی از کنارش عبور می‌کنیم تا هرچه سریعتر به امورات شخصیمان برسیم، به امورات روزمره ی بی‌پایان!

    بحران گفتگو یعنی اینکه همه ما «سردرگریبان» شده‌ایم. سر پایین بازی می‌کنیم و به همدیگر بی‌تفاوت شده‌ایم. در واقع ما به «امور اجتماعی» و «بنیان‌های حیات جمعی» بی تفاوت شده‌ایم. به آن اتفاقات فرافردی و فراروزمره که در جامعه مان می افتد و ما ترجیح می‌دهیم از کنارشان به راحتی عبور کنیم. بحران گفتگو یعنی : «وضعیت بی‌اعتنایی توافق‌شده و عمومی درباره موضوعات و مسائل مهم و جدی» و «اصالت روزمرگی». بحران گفتگو یعنی اینکه ما همدیگر را می‌بینیم، با هم سخن می‌گوییم و حتی شاید احساساتمان را با هم درمیان بگذاریم امّا به ندرت درباره یکی از موضوعات مهم اجتماع یا حتی مسائل کمی بنیادی‌ترِ خودمان با هم گفتگو می‌کنیم و کمتر افق باورها و ارزشها و دیدگاه‌هایمان را به اشتراک می‌گذاریم. در واقع بهتر است بگوئیم که ما خاموش از کنار هم عبور می‌کنیم ...!

    ادامه ی متن را در قسمت ادامه ی مطلب بخوانید.

    امضا: رها

    علی رضا نظری