به نام خدا
بسیار برای ما پیش میآید که در عرصه تصمیمگیری دچار مشکل میشویم، خصوصا در تصمیمات مهم که در دوران جوانی باید بگیریم و ساختمان زندگی خود را بر روی آنها بنا کنیم. در این نوشتار سعی می کنیم به چند شاخصهی مهم برای یک تصمیم درست اشاره کنیم:
1- ملاک داشته باش!
برای تصمیمگیری در مسائل خرد و کلان، بسیار مهم است که یک نگاه کلی به زندگی خود داشته باشیم. این پرسش کلی که برایمان خیلی تکراری و کلیشهای شده است، محل اصلیاش همینجاست. همان پرسش همیشگی که: «هدف من از زندگی چیست؟» تا وقتی این هدف اصلی مشخص نشده باشد، نمیتوانیم اشاشبرای تصمیمگیریهای متن زندگی به درستی اقدام کنیم. این هدف به وسیلهی جایگاه ما در هستی مشخص میشود، لذا مجبوریم پاسخ دهیم که: «1- از کجا آمدهام؟ 2- آمدنم بهر چه بود؟ 3- به کجا میروم؟ ...»
اگر احساس نمیکنی که این پرسشها نقش اساسی در تصمیمگیریت دارد در واقع هنوز به بلوغ کافی برای تصمیمگیری نرسیدهای و بهتر است به پدر یا مادرت بگویی برایت تصمیم درستی بگیرند. اما اگر به این وضعیت رسیدهای که واقعا بخواهی تصمیمبگیری و خود را در مقابل هدف کلان زندگی میبینی، پس مجبوری به این پرسشها تن دهی و این یعنی بلوغ عقلی یک انسان.(البته پاسخهای تفصیلی برای این پرسشها عمری را طلب میکند ولی برای پاسخ اجمالی، کتابهای رشد و صراط و نامههای بلوغ مرحوم صفایی و جهانبینی توحیدی مرحوم شهید مطهری و شیعه در اسلام مرحوم علامه طباطبایی بسیار مفید هستند)
وقتی در این پرسشهای کلان به جواب رسیدی، و توانستی بر این اساس هدف اصلی زندگیت را معین کنی، آن هدف میشود ملاک تصمیم گیری. باید در تمام تصمیمات زندگیات نگاهت به آن هدف باشد که کاری را انتخاب کنی که تو را بیشتر به این هدف نزدیک میکند.
2- علاقهات را دست کم نگیر!
اینکه گفتیم ملاک داشته باش، به این معناست که خودت را با این ملاکها تا جایی که میتوانی تربیت کن. وقتی تو در راستای ملاکهایت تربیت شدی در همان مسیر علاقههایت شکل میگیرد. بسیار مهم است که مسیری را که طی میکنی با علاقه طی کنی.
اما اگر به اهدافی که آنها را درست میپنداری، علاقه نداری، فعلا کمی صبر کن. خلاف علاقهات نرو ولی سعی کن با آن اهداف مانوستر شوی. میتوانی کمی به تصمیمات مناسب آن اهداف، نزدیکتر شوی. معمولا کمی که نزدیک شوی در آن مسیر، علائقی پیدا می کنی و اگر چنین شد، همان را پی بگیر و پیش برو.
اگر در رسیدن به هدف کلان زندگیت، دو مسیر پیش روی توست که یکی را علاقه داری، حتما از همان مسیر طی طریق کن.
3- آرمانگرا باش ولی واقعنگر!
گاهی اهدافی را مقصد قرار میدهیم که بر نظر خیلی دور از دسترس میرسد و بسیاری به ما میگویند این هدف تو آرمانی است. (و منظورشان این است که دستیافتنی نیست و داری عمرت را تلف میکنی) گول این افراد را نخورید. هدفهای بلند، انسان را بلند همت میکند. پس اهداف عالیتان را بلند بردارید ولی همیشه اهداف میانمدت و کوتاهمدتی هم داشته باشید که آنها کمی از وضعیت فعلیتان جلوتر هستند.
مثلا اگر هدفتان این است که روزانه 20 ساعت درس بخوانید و در حال حاضر یک ربع درس می خوانید، 20 ساعت را جایی ثبت کنید و به چشم آرمان به آن نگاه کنید، ولی فعلا برای روزی یک ساعت درس خواندن، هدفگذاری کنید. وقتی به این هدف رسیدی، ابتدا سعی کن آن را تثبیت کنی و سپس هدف بعدی را که کمی جلوتر از وضعیت کنونی است برای خود مطرح کن. دیری نمیگذرد که میبینی آن آرمان دست نیافتنی، تبدیل به هدفی کوتاه مدت و کاملا دستیافتنی میشود.
پس در تصمیمگیری نترس که این تصمیم خیلی آرمانی است و تو به آن نمیرسی، فقط سعی کن ببینی برای رسیدن به آن آرمان، فعلا باید چه کنی، همان را هدف اولی خودت قرار بده و در راه آن کوشا باش. اگر دیدی شرایط آن آرمان را نداری، تصمیماتی بگیر که تو را فعلا از آن آرمان دور نکنند و از خدا بخواه که بهترین شرایط را برایت فراهم کند.
4- دنبال نقش خودت باش و نه شغلت
یادمان باشد که وقتی تصمیم میگیریم در مسیری گام برداریم، این مسیر و این هدف کلان زندگی میتواند در شکلهای مختلفی در زندگی من بروز و ظهور کند. گاهی خیال میکنیم مسیر رسیدن به آرمانمان بن بست است. هر وقت این احساس را کردی، مطمئن باش آرمانت را درست انتخاب نکردی و یا نگاهت به آرمانت، درست نیست. البته ممکن است کار خاصی برای ما بن بست باشد ولی نقشی که در راستای آن آرمان میتوانم داشته باشم را در کارهای مختلف میتوانم دنبال کنم.
پیرمرد بیسوادی را در نظر بگیر که در سن 70 سالگی آرمان علامه طباطبایی شدن را برگزیده است. طبیعی است که به نظرش میرسد راهی به این آرمان ندارد، این درحالی است که خیال کنیم بخواهد قطعا خودش علامه طباطبایی شود. ولی از حصار «کار» بیرون بیاییم و به چشم «نقش» به این آرمان نگاه کنیم، میبینیم که این پیرمرد بیسواد 70 ساله، میتواند نقش ایجاد علامه طباطبایی در عالم را برعهده بگیرد. مثلا اگر ثروتمند است به دیگران کمک کند کتابهای مناسب در این زمینه را خریداری کنند و یا اگر حتی فقیر است به هر شکل که میتواند به افرادی که در این مسیر هستند خدمت کند و خود نیز تا جایی که میتواند خود را به این معارف نزدیک کند.
پس هر وقت به بن بست در کاری رسیدیم، سعی کنیم از طریق دیگری به آن هدف نزدیک شویم.
5- به مشاور رجوع کن.
در مراحل مختلف تصمیمگیری ممکن است چیزهایی را ندانیم که مشورت در این مواقع به ما کمک میکند. اما یادمان نرود که مشورت تصمیمگیری به جای ما نیست، بلکه مشورت نقاط تاریکِ مراحل تصمیمگیری را برای ما شفاف میکند. پس اگر به سراغ مشاور رفتیم، نگوییم «به من بگو چکار کنم؟» بلکه بگوییم: «در مسیر گرفتن این تصمیم، این نقطه برایم تاریک است آن را برایم روشن کن» پس یک مشاور خوب باید:
الف) خیرخواه ما باشد تا اطلاعات غلط به ما ندهد. مهم است که با فردی مشورت کنیم که آزادمرد باشد و نخواهد در مقام مشورت و به واسطه ظاهر خیرخواهش ما را به بندگی خود یا دیگران بکشد.
ب) نخواهد به جای ما تصمیم بگیرد و در مسیر مشاوره به ما کمک کند تا خودمان تصمیم بگیریم.
ج) تجربه کافی در آن زمینه داشته باشد و یا علم قطعی با استدلال کافی به ما ارائه کند. ظن و گمانهای خودش را به ما تلقین نکند. چه بسا مشاوری که خود راهی را نرفته ولی مانند یک راهبلد، چنان آن راه را برای ما ترسیم میکند که انگار آن مسیر را بارها رفته و بازگشته است.
د) هیجانی و احساسی نباشد، بلکه ما را از هیجانات و احساسات در مسیر تصمیمگیری دور نماید. بگذارد غبار هیجانات بنشیند تا عاقلانه بتوان به درستی تصمیم گرفت. اینگونه نباشد که در مشورت با او مجبور شویم سخنش را اطاعت کنیم و گرنه به نحوی ناراحت و یا احساساتی شده و ما را مجبور به انتخاب گزینه مورد نظر خودش کند.
ه) خود در بند تصمیم ما نباشد بلکه نسبت به تصمیم ما بیطرف باشد.
6- نتایج در دست تو نیست.
در تصمیماتت همیشه به یاد داشته باش که ما فقط میتوانیم درست تصمیم بگیریم و در راستای آن تصمیم درست کوشش کنیم. اما رسید به هدف در دستان ما نیست. دقت کن برای اینکه امروز به دانشگاه برسی چقدر عوامل دست به دست هم میدهند تا تو به دانشگاه میرسی. البته یک از این عوامل تصمیم توست ولی به صرف تصمیمت، به مقصد نمیرسی. سعی کن موانع رو مدیریت کنی و عوامل دیگر را با خود همراه کنی، ولی بدان که نتیجه در دست تو نیست. ما همینکه به هوای مقصدی بیرون آمدهایم در واقع به آن مقصد رسیدهایم پس از ناهمواریها دلخور و ناامید نشو. مهم این است که با یک برنامه درست، دست به کار شویم. آنچه دست ماست تصمیمی مناسب اهداف و شرایط ماست. دلبستگی به نتیجه فقط انرژی ما را هدر میدهد. نتیجه را از جلوی چشمانت دور نکن و همواره به آن خیره باش ولی به آن دلبسته نشو. اهل عمل باش نه امل(آرزو). آرزو یعنی دلبستگی به نتایج ولی عمل یعنی برنامهریزی و کوشش در راه نتایج.
*****
این نکات میتواند تا حدی ما را در تصمیمگیری کمک نماید. البته نباید فراموش کنیم که در مسیر تصمیمگیریمان توسل به اهل بیت و توکل به خدا نقش بسیار مهمی دارد که هم به ما آرامش میبخشد و هم تمرکز ما را برای تصمیم درست بیشتر میکند.
محمد علیگو