بسم الله الرحمن الرحیم

    در شماره ی گذشته به معرفی اجمالی منابعمان پرداختیم اکنون به طرح مسئله و حالات متصور برای دیدگاه های گوناگون میپردازیم:

    اما طرح مسئله: ابن هشام در مغنی اللبیب پس از بیان معانی باء ( البته در مغنی الادیب پس از الی) به بیان این اختلاف پرداخته شده است:

    «تنبیه

    مذهب البصریین أن أحرف الجر لا ینوب بعضها عن بعض بقیاس کما أن أحرف الجزم وأحرف النصب کذلک وما أوهم ذلک فهو عندهم إما مؤول تأویلا یقبله اللفظ کما قیل فی ( ولأصلبنکم فی جذوع النخل) إن فی لیست بمعنى على ولکن شبه المصلوب لتمکنه من الجذع بالحال فی الشیء وإما على تضمین الفعل معنى فعل یتعدى بذلک الحرف کما ضمن بعضهم شربن فی قوله

    175- ( شربن بماء البحر ... )

معنى روین وأحسن فی ( وقد أحسن بی ) معنى لطف وإما على شذوذ إنابة کلمة عن أخرى وهذا الأخیر هو مجمل الباب کله عند أکثر الکوفیین وبعض المتأخرین ولا یجعلون ذلک شاذا ومذهبهم أقل تعسفا.»چنانچه مشاهده میکنید اشاره ای به پاسخ این مطلب که آیا مجاز حرفی مطابق با قول کوفیین است یا بصریین نکرده است. اما در این زمینه میتوان حالاتی را تصور نمود که برای بعضی از آنها قائل مشخصی وجود دارد که ادلشان خواهد آمد. ما به دلیل پیچیدگی بالا و مفصل بودن بحث اقوال علما را آورده سپس به نفع و ضرر هر دسته آن را تحلیل میکنیم.

اما نخست لازم است است که توضیح مختصری درباره ی مجاز حرفی بدهیم.

مجاز نزد مشهور علماء استعمال لفظ در غیر ما وضع له با علاقه ای بین دو لفظ میباشد و نزد سکاکی عالم معروف بلاغی تعریفش کمی با این تفاوت دارد که در نتیجه ی بحث ما دخلی ندارد فلذا به این اختلاف نمیپردازیم، اقسام زیادی به اعتبارات گوناگون برای مجاز بر شمرده اند، یکی از اقسم آن وقتی است که علاقه ی بین دو لفظ مشابهت باشد که به آن استعاره گویند که خود به اعتباری به دو دسته ی اصلیه و تبعیه تقسیم میشود.

استعاره ی اصلیه: زمانی که لفظی که استعاره آورده شده است لفظی جامد باشد به آن استعاره ،اصلیه گویند. مانند کشتن برای اذیت شدید این استعاره بسیار مبتلا به است و ما روزانه هزاران بار از این ها استفاده میکنیم مثلا شما وقتی کسی اذیتتان میکند به او میگویید کشتی مارو در این جا کشتن به معنای اذیت شدید است! و علاقه اش شباهت است یعنی اذیت شدید شبیه کشتن است، که مشبه حذف شده است.

استعاره ی تبعیه: زمانی که لفظی که استعاره آورده شده است جامد نباشد بلکه فعل یا اسم فعل یا اسم مشتق یا اسم مبهم و یا حرف باشد این استعاره را ، تبعیه گویند.

بحث ما بر سر همین قسم آخر است یعنی استعاره ی تبعیه ی حرفی، مثلا گویند درآیه ی لأصلبنّکم فی جذوع النخل فی مجاز از علی میباشد که ابتدا یک استعاره ی اصلیه صورت گرفته یعنی ظرفیت استعاره از استعلاء شده است به خاطر شباهت این دو در اینجا چنانچه که خواهد آمد، وسپس استعاره ی تبعیه که فی استعاره از علی شده است.

اکنون سخن قدما ومتأخرین را بیان میکنیم:

1. معانی القرآن زجاج:

«ومعنى: (مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ) آل عمران52. جاءَ فی التفسیر من أنْصاری مع اللَّه، و (إلى) ههنا إنما قاربت (مع) معنى بأن صار اللفظ لو عبر عنه بـ " مع " أفاد مثل هذا المعنى، لا أنَ (إلى) فی معنى" مع " لو قلت ذهب زید إلى عمرو لم یجز ذهب زید مع عمرو، لأن (إلى) غایة و " مع " تضم الشیءَ إلى الشیءِ فالمعنى: یضیف نصرته إیای إلى نصرة اللَّه.وقولهم إنَّ، (إلى) فی معنى (معَ) لیس بِشیءٍ. والحروف قد تقاربت فی الفائدة.فَیَظن الضعیف العِلم باللغة أن معناهما واحد. من ذلک قوله جلَّ وعزَّ: (وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ) ولوکانت (على) ههنا. لأدَّت هذه الفائدة، لأنک لو قلت لأصلبنکم على جذوع النخل کان مستقیماً. وأصل (فی) إنما هو للوعاءِ، وأصل " على " لِمَا مع الشیء.کقولک: التمر فی الجراب. ولو قلت التمر على الجراب لم یصلح فی هذا

المعنى، ولکن جازَ (وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ) لأن الجذْعَ یشتمل على المَصْلوب، لأنه قد أخذه من أقطاره. ولو قلت زید على الجبل وفی الجبل یصلح، لأن الجبل قد اشتمل على زید، فعلى هذا مجاز هذه الحروف.

....

(وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ) معناه على جذوع النَخِل، ولکنه جاز أن تقع " فی " هَهُنَا لأنه فی الجذع على جهة الطول، والجذع مُشْتَمِل علیه فقد صار فیه.

قال الشاعر: وهم صَلَبُوا العَبْدِیَّ فی جِذْعِ نَخْلَةٍ. . . فلا عَطَسَتْ شَیْبانُ إِلا بأَجْدَعا....

وقوله عزَّ وجلَّ: (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (38)

وقال أهل اللغة: - معنى یستمعون فیه، یستمعون علیه.»

با توضیحی که زجاج به عنوان یک بصری داد مشخص شدنیابت مطلق را قبول ندارد چنانچه که خود میگوید:«لا أنَ (إلى) فی معنى " مع " لو قلت ...» مجاز حرفی را قبول دارد چرا که تصریح به این امر کرده است:«فعلى هذا مجاز هذه الحروف.» وحتی اشاره به بودن علاقه برای مجاز نیز کرده است وگفته:« (إلى) ههنا إنما قاربت (مع) معنى بأن صار اللفظ لو عبر عنه بـ " مع " أفاد مثل هذا المعنى» در واقع شرط مجاز حرفی که علاقه است را ذکر کرده است به وسیله ی لفظ قاربت.

زجاج تصریح به این مطلب کرده است که فی به معنای"علی" و "الی" به معنای مع یک مجاز حرفی است و باید این نکته را در نظر گرفت که نمیتوان مجاز را به معنایی غیر از معنای مصطلح بین بلاغیون گرفت چرا که او در توضیحاتش تقارب معنوی دو حرف را شرط کرده است که دقیقا مشعر به همان علاقه در مجاز مصطلح است. البته احتمال این مطلب نیز میرود که او در این مورد بصری ای باشد که با بصریین هم نظر نبوده است که آراء مشابه رأی او از سوی اعاظم بصره این گمانه زنی ها را کاهش میدهد. سخن او « لا أنَ (إلى) فی معنى " مع " لو قلت ...» :احتمال دارد به یکی از منظور های زیر آمده باشد : در رد کوفیین یا رد بصریینی که با او مخالفند ویا بعضی از هر یک از دو دسته. که به نظر ما بهتر است بگوییم کلام در رد بعضی از هر یک از دو دسته است. دلیلمان در بیان قول فرّاء خواهد آمد.

زجاج وقتی میگوید:«(وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ)معناه على جذوع النَخِل...» نشان دهنده ی این است که هر که میگوید فی به معنای علی گواه بر حقیقی بودن این معنا برای فی ندارد، همین نکته میتواند جوابی باشد به آن هایی که گویند چون کوفیین میگویند: فی به معنای علی است پس مرادشان معنای حقیقی است!

2. ابوعبیده معمربن مثنی، مجاز القرآن ص14:

«ومن مجاز الأدوات اللواتى لهن معان فى مواضع شتى، فتجىء الأداة منهن فى بعض تلک المواضع لبعض تلک المعانی، قال: «أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» (2/ 26) معناه فما دونها، وقال: «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها» (79/ 30) معناه مع ذلک، وقال: «لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ»(20/ 71) معناه: على جذوع النّخل، وقال: «إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ»(83/ 2) معناه: من الناس، وقال: «هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ» (43/ 51، 52) معناه: بل أنا خیر.»ایشان با توجه به این که یک بصری است تصریح به این مطلب دارند.

اگر بگویی مجاز در اصطلاح قدما به معنای دیگری بوده است معلوم نیست مراد این دو نفر مجاز حرفی مصطلح نزد بلاغیون باشد قلت بله درست است فلذا محقق مجاز القرآن(امین خولی) در مقدمه اش میگوید:«ومعنى هذا أن کلمة «المجاز» عنده عبارة عن الطرق التی یسلکها القرآن فى تعبیراته، وهذا المعنى أعم بطبیعة الحال من المعنى الذی حدده علماء البلاغة لکلمة «المجاز» فیما بعد.» ونیز خود ابوعبیده در مقدمه ص18 میگوید:«ومن المحتمل من مجاز ما اختصر، ومجاز ما حذف، ومجاز ما کفّ عن خبره، ومجاز ما جاء لفظه لفظ الواحد ووقع على الجمیع،....» این عبارت کاملا گویای این است که مجاز نزد او یا قدما متفاوت از مجاز بلاغیون امروزه است. ولکن باید توجه داشت که رابطه ی تعریف این دو اصطلاح مجاز عموم و خصوص مطلق است نه تباین فلذا گاهی میتوانند با یکدیگر جمع شوند این مواضعی که ما از هر دو نفر گفتیم از آن مواردی است که با یکدیگر جمعند قرینه ی آن نیز توضیح آنان ذیل آیات مورد نظر است یعنی:«من مجاز الأدوات اللواتى لهن معان فى مواضع شتى، فتجىء الأداة منهن فى بعض تلک المواضع...»که به غیر از مجاز بلاغیون با مجاز دیگری قابل تطبیق نیست. در مورد ابوعبیده نیز احتمال سابق میرود که شاید از بصریینی باشد که مخالف بصریون در این مسأله است، که چنانچه گذشت این مطلب بعید است چرا که غالب اعاظم بصره همین تفسیر را کرده اند. البته که نقل شده است که او در بحث نیابت تابع کوفیین است که در این صورت مجاز حرفی متعلق به کوفیین میگردد.

3.قال الزمخشریّ فی المفصل:«وفی معناها الظرفیة کقولک: زید فی أرضه، والرکض فی المیدان، ومنه نظر فی الکتاب، وسعی فی الحاجة، وقولهم فی قول الله عز وجل: " ولأصلبنکم فی جذوع النخل " إنها بمعنى على عمل على الظاهر، والحقیقة إنها على أصلها لتمکن المصلوب فی الجذع تمکن الکائن فی الظرف فیه.» این توضیحات جناب زمخشری دقیقا شبیه زجاج ومبرد است و از آنجایی که زمخشری قول بصریین را پذیرفته ومعناهای متعدد ذکر نکرده است پس نیابت را قبول ندارد و چون همان سخنان را گفته پس قائل به مجاز حرفی است. البته که ما تصریحی از او در اختیار قول کوفیین ندیدیم شاید او نیز در رد همان بعض که در مورد سخن زجاج گفتیم چند معنایی را رد میکند نه در خصوص کوفیین. شاید نیز بتوان گفت: رد کوفیین است و اصلا زمخشری اختلافش با کوفیین در این است که آنها چنین علاقه ای را قبول ندارند فلذا قائل به یک معنای حقیقی دیگر برای فی شده اند،یعنی به نظر ما اختلاف بین سه دسته از نحات است کوفیین و بصریین و بعضی از هر یک از دو دسته. در این مثال آن بعض با کوفیین هم سنگر به نظر میرسند، ولی در مثال من انصاری الی الله کوفیین با بصریین هم سنگرند. از این توجیه زمخشری نیز میتوان در اثبات موافقت نظر او با بصریین استفاده کرد.

ادامه دارد...

مست فیض ومستفیض

مهدی مهدوی