سال ۹۸ برای ما دانش آموزان سال عجیب و پر از اتفاقات عجیب و تجربه نشده‌ای بود، مدام مدارس به دلایل مختلف تعطیل میشد؛ اوایل با آلوگی هوا شروع شد و بعد در میانه و اواخر پاییز خبر از آنفولانزایی به نامN1H1.

 خلاصه تعطیلی زیادی رو تجربه کردیم و نه که ما دانش آموزان عاشق مدرسه و کلاس و درس و از همه‌مهمتر ریاضی بودیم، خیلی ناراحت می‌شدیم از تعطیلی؛ خلاصه بعد از یک مدت تعطیلیِ آنفولانزایی، صداهایی از هم‌خانواده این آنفولانزا در چین شنیده میشد.

از اخبار و فضای مجازی درباره اوضاع نابسامان چین می‌گفتند، از قرنطینه، تست هایی به نام pcr، فاصله گذاری، همه‌گیری شدید و...

خیابان های ووهان را که نشان می‌داد، عین فیلم هالیوودی و زامبی و غیره شده بود خلاصه، کسی اینجا اهمیت خاصی نمیداد، فکر میکردیم فقط مربوط به استان چین هست و حل میشه اما بعد به کشورهای اطرافش رسید، اون موقع بود که میدیدم نم نم همه دارن با یک توجه خاصی این اخبار عجیب و کمی ترسناک را با دقتی مضاعف دنبال می‌کنند راستش را بخواهید، اصلا اسم who را نشنیده بودم و اصلا نمیدانستم چی هست، از بس در همه جا؛ در گروه ها و کانال های مدرسه گفتند، فهمیدم، سازمان جهانی بهداشت هست.

وقتی که دیگه دیدم وزیر بهداشت خودمون یک روز گفت:من صدای پای‌کرونا را در کشورمون دارم میشنوم، آن موقع یکدفعه دلم ریخت، گفتم: خدایا چی کنیم؟ ما را حفظ کن، ‌کشورم را مردم‌مان را از این بالای ترسنا‌ک ناشناخته نجات بده، فکر کنم حدود ۱ هفته بعد حرف وزیر بود که اعلام کردند:

اولین موارد کرونا در کشور مشاهده شد، همه مردم واقعا سردرگم بودند و حیران، اخه چی میخواد بشود؟این دیگه چیه؟حالا چی کنیم؟یک فضای رعب گونه ای همه جا پیچیده بود...

مدام وزارت بهداشت از لزوم، فاصله گذاری و ماسک و غیره حرف میزد... از نرفتن به دیدن اقوام، به خصوص سالمندان برام کمی، کمی... عه... نمیدونم چه واژه ای باید بنویسم، آخه در مسجد و مدارس و... مدام از لزوم صله رحم و دیدن بزرگتر ها میگفتند و الان میگن: نه، اصلا نه، ممنوع .

واقعا اوایلش یه دوگانگی‌ای پیش آمده بود:صله رحم، مراسمات اجتماعی و معنوی بزرگ، دست دادن های بعد نماز جماعت و...

کرونا چیزهای جدیدی هم با خودش آورد مثلا: حالا دیگه هیچ مادری از اینکه فرزندش سرش در گوشی هست ناراحت نیست و حتی خودش هی میگه:دِ برو تو شاد دیگه، اصلا اینم اسمط اینا گذاشتن روش،((شاد)) کجاش شاده اخه؟چی بگم از این ابداعات آموزش پرورش دیگه، بیخیال غیر از اینم مگه میشه از اینا‌ انتظار‌ داشت.

ما دانش اموزان در مدارس نه که همیشه تشنه آموختن بودیم، به خصوص ریاضی، الان میشه در این((شاد))، این تشنگی مان را سیراب کنیم.

اگر دور از انصاف نشم:این کرونای لعنتی، یک چند تا چیز را به من فهماند که:ببم قدر یه چیزایی رو قبل از دست دادنش، بدون؛

همین دورهمی های فامیل همین مراسمات دسته ها در عاشورا و تاسوعا، مراسمات بزرگ احیا، چای های مشت عزت، از همه جانسوز تر برام یک زیارت سیر حرم امام رضا هست، دلم لک زده برم ضریح و پنجره فولاد رو با تمام وجودم بقل کنم و ببوسم، دلم لک زده برای نیمه شب‌های در حرم قدم بزنم، نفس بکشم، آخ آخ آخ، چه نعمتهایی رو از دست دادم.

وای بر من که اصلا نمیدونستم این ها چه نعمت هایی اند، امام رضا تو را به خدا ما را از شر این ویروس لعنتی نجات بده، به خدا الان دیگه خیلی چیزها را فهمیدم، خیلی چیزها را.

آخرین کلامم:یه جمله خوندم و از ته وجودم یه آه بلند کشیدم، که از نفیرم مرد و زن نالیدن:درست یک ماه بعد قطع دستان حاج قاسم، دست دادن برای تمام مردم عالم ممنوع شد.

حاجی برامون دعا کن، دعا...

یا علی

محمدجواد اینانلو