به نام خدا

در بحث قبل، گفته شد که اگر فرض کنیم فرهنگ یعنی «راه زندگی» و راه زندگی را «دین» بدانیم و بپذیریم کار فرهنگی یا حداقل بخشی از آن «گسترش دین در جامعه» است، حال اگر بخواهیم عنوانی فقهی برای مقوله کار فرهنگی بیابیم شاید بتوان سه عنوان را کاندیدا کرد:1-امر به معروف و نهی از منکر 2- ارشاد و تعلیم جاهل 3- تعظیم شعائر

درباره امر به معروف مطالبی گفته شد حال ادامه بحث:

2-ارشاد و تعلیم جاهل: فقها جاهل را به دو دسته تقسیم کرده اند1- جاهل به حکم شرعی 2 – جاهل به مصداق حکم شرعی. در جهل اولی واجب می دانند عالم، جاهل را تعلیم دهد زیرا که ممکن است به تعطیل دین منجر شود. اگر نسلی آنچه درباره دین می داند به نسل بعد منتقل نکند دین از میان رفته و نسل بعد بی دین و غیر مطلع از احکام شرعی می شوند. اما جهل دوم: ظاهرا تفصیل قائل شدند که اگر موجب ضرر«جانی» یا «مالی عظیم» می شود واجب است و گر نه واجب نیست.مثلا اگر کسی نداند لباسش نجس است واجب نیست به او بگوییم اما اگر فردی به اشتباه محارب دانسته شود واجب است قاضی را مطلع کنیم.البته به نظر می رسد بخش دوم موضوعا از بحث ما خارج است(بنا بر تعریفی که از فرهنگ داشتیم)

حال نکته اینجاست که جاهل کیست؟آیا منظور جهل در مقابل علم است یا جهل در مقابل عقل؟ برای عالم کردن جاهل کافی است مطلب را به او برسانیم و تصوری را در فرد از مطلب ایجاد کنیم ولی ممکن است آن فرد نپذیرد و تصدیق نکند پس معنای وجوب می شود وجوب سعی در تصور سازی و سعی در رساندن مطلب به سمع و نظر جاهل ست.اما اگر بگوییم عاقل کردن جاهل منظور است دیگر فقط صرف تصور سازی نیست بلکه باید سعی کنیم اولا او را به تصدیق بر مطلب وا داریم یعنی توان فهم مطلب را در او رشد دهیم،موانع داخلی(فکری - نفسانی) و موانع خارجی (مثلا اقتصادی) را بر طرف کنیم وثانیا  زمینه اراده و قدرت انجام کار درست را در او افزایش داده و موانع اراده (عقل عملی) فرد را نیز برطرف کنیم.اگر به مسئله چنین نگاهی داشته باشیم مسئله در واقع تبدیل می شود به وجوب چیزی که ما آن را با عنوان تربیت می شناسیم.اینجا هم دوباره باید پرسید (چنانچه در بحث قبلی هم این سوال را داشتیم)اگر نتوان وجوب را ثابت کرد آیا می توان اشتغال به امر تربیت را مستحب دانست؟

3-تعظیم شعائر: علامه طباطبایی رحمه الله علیه می فرمایند:«شعائر جمع شعیره به معنای علامت است و شعائر خدا علامت هایی است که خداوند آنها را برای اطاعتش نصب فرمودند»

در شمول و ظهور آیه (و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب) اختلاف است.برخی استفاده وجوب از آیه را در غیر موردش (فرعی ازمسئله قربانی در حج) صحیح نمی دانند و برخی نیز در مواردی مثل ازاله نجاست از مسجد و نشر و چاپ قرآن استفاده کرده اند.

سوالی که هست به فرض ظهور آیه، آیا آن علامات باید منصوبه و تشریع شده از خدا باشد؟و در این صورت آیا این آیه ارشاد به حکم عقل در اطاعت احکام الهی است یا می تواند دایره ای وسیع تری را شامل شود؟آیا می توانیم بگوییم نصب بیلبرد نماز مصداق آیه است؟

 محمد علیگو