1. رفاه و راحتی : هر چیزی که با رفاه یعنی آرامش و راحتی من یا خانواده ام منافی است بد است و چیزی خوب و پسندیده است که آسایش و راحتی را برایم فراهم سازد.

گزاره های ذکر شده کاملا کلی هستند و افرادی که هر یک از آن قانون ها را انتخاب می کنند در تمام شئونات زندگی بر اساس آنها تصمیم می گیرند و زندگی کنند.

در کنار این گزاره ها گزاره های دیگری هستند که حاکم بر این قوانین می باشند مثلا: « هر کسی یه سلیقه ای داره و یا هر کس اعتقادات خودش رو داره»

 

این قانون که هر کسی سلیقه ای دارد یعنی این که خیلی مهم نیست چه اعتقادی داشته باشی و به من هم مربوط نیست اما مهم آن است که پایبند به اعتقاد خود داشته باشی و نیز به اعتقادات دیگران هم تعرض و تقابل نکنی

اگر بیشتر تامل کنیم این قانون دارد می گوید که اعتقادات به حقیقت متحققی مربوط نمی شود بلکه یک امری است صرفا مربوط به احساس و دل و سلیقه که حالا به خاطر یک شرایطی در زندگی هر کسی یک اعتقادای دارد حالا این شرایط می تواند شرایط جغرافیایی و خانواده و نزدیکان و... باشد. در هر صورت اعتقادات می شوند صرف احساس همانطور که هر کس غذایی را دوست دارد و برای این دوست داشتن خود دلیلی هم ندارد چرا که نیاز به دلیل نیست

واضح است که در این جا درصدد بررسی معنای تحت اللفظی جملات نیستیم و اشکال نشود که شاید بعضی این جملات را بکار ببرند ولی منظورشان معنایی که ما گفتیم نباشد چرا که قصد ما هم این جملات نیست بلکه آن قوانینی را می خواهیم بررسی کنیم که هرکس نزد خود دارد و هر کس از آن در زندگی روزمره خود بارها در لحظات مختلف به صورت جملات در ذهن خود آن را مرور می کند و گاهاً این جملات در گفتگو های روزمره ذکر می شود.

 

و اما این گزاره هایی که تا به حال بررسی کردیم از کجا به مردم رسیده است و چطور بین آنها اپیدمی و فراگیر شده است؟؟

آیا گزاره ها و قوانینی که دین به انسان می دهد همین قوانینی است که بین مردم رایج است و در بالا ذکرشان کردیم ؟ و یا غیر اینها هستند؟

اگر غیر این است آیا آنها را می توان شمارش کرد؟

و در هر صورت آیا قانون های حاکم - که قبلا یک مثال رایجش در بین مردم را بیان کردیم - هم مانند قانون رایج بین مردم است و یا امر دیگری است؟

 

حامد یزدی