در مطلب گذشته تعریف فرهنگ گذشت و آن شیوه ی زندگی مردم یک جامعه بود. این شیوه دو حالت در جامعه دارد:

  1. یا مردم یک جامعه در آن اشتراک دارند، که به آن فرهنگ عمومی گویند.
  2. یا گروه و قوم وقشری خاص به آن مرتبط اند، که از آن به عنوان خرده فرهنگ جامعه یاد می­شود.

حال باید دانست که همین خرده فرهنگ ها نیز خود به دو گونه اند:

الف) یا با قواعد و قوانین فرهنگ عمومی سازگاری ندارند، که از آن ها به ضد فرهنگ ها تعبیر می­شود.

ب) یا سازگاری دارند، که آن ها را خرده فرهنگ های موافق می­نامند.

نهاد فرهنگی

پر واضح است که نهادها از بخش های بسیار اثرگذارند. نهاد ها علاوه بر آن که از فرهنگ عمومی استفاده میکنند، خرده فرهنگ مربوط به خود را نیز دارند.

نهادی که از طریق آموزش و تربیت به فعالیت های فرهنگی می پردازد و فرهنگ را تولید میکند واستمرار میدهد؛ یا به آن عمق وغنا میبخشد، نهادی فرهنگی است، مانند خانواده،آموزش وپرورش،رسانه وآمزش عالی.

وباید دانست که چون بخش قابل توجهی از فرهنگ عمومی در خانواده به فرزندان منتقل میشود خانواده را می توان یک نهاد فرهنگی دانست. رسانه های عمومی و آموزش و پرورش نیزغالبا در انتقال فرهنگ عمومی نقش دارند. آموزش عالی هم  بیشتر خرده فرهنگ های سایر نهاد های اجتماعی را تامین می­کند، یعنی آموزش عالی دانش تخصصی مورد نیاز نهادها را فراهم می­کند.

از آنجا که فرهنگ امری غریزی نیست و اکتسابی وآموختنی است وچاره ای نیست برای انتقال آن ازنسلی به نسل دیگر مگر از راه آموزش وتربیت پس حال میتوان فهمید که چرا دو کلمه­ی "آموزش وتربیت" در تعریف نهاد فرهنگی آمده است بعبارة اخری این نهاد فرهنگی است که می­بایست انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر انجام دهد و چه مسؤلیت بزرگی!

مهدی مهدوی