عبادت یا عادت

1.     از سوم دبیرستان نماز شب میخواند و چنان زجّه ها و گریه هایی میکرد که شاید معدود افرادی توان این همه گریه را داشته باشند تمام بدنش هنگام نماز از شدت گریه تکان میخورد با قامتی سفید پوش در قلب تاریکی شب همچون کوه اراده ای پولادین داشت و هرگز نماز شبش تر نمی شد.

 

          یک روز با دوستانشس بنشسته بود و بحث به سمت اینکه آیا مذهبی ها باید تجمّلاتی باشند؟ رفت او نیز گفت بله شما نمیدانید مذهبی های شهر ما همین طور هستند به نظر من این کار غلط است چنان تجملات و اسرافاتی در زندگیشان هست که نگو و نپرس ، همین آقای کاظمی از اون مذهبی های لوکس است. من که مکالمه ی آن ها را میشنیدم و فاصله ی کمی با آنها داشتم  به او گفتم فلانی غیبت نکن. گفت: مگراین غیبت است! این واقعیت است. و با این توجیه عجیب من جوابی جز سلام نداشتم.(و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً)

          2. فکر کنم سالانه چند دوره ی ختم مفاتیح داشت بسیاری از ادعیه ی آن را از بر بود  اشک هایش با مصحف مفاتیح گره خورده بود.

          روزی به مادر مریضش گفت بیایید به مشهد ببرمتان. مادر گفت: من پیرم توان چنین سفرهایی را ندارم من را به دنبال خود نکشانید کمی مراعات من را بکنید، اصلاً انگار متوجه حال من نیستید! فرزند غضبناک و عبوس غرشی کرد و طوماری از منت برای مادر مریض و پیرش نوشت: من که به خاطر شما بعضی روزها سرکار نمیروم مراعات حال شما را نمیکنم، من که برای شما هر روز غذا تهیه میکنم مراعات شما را نمیکنم؟ ....الی آخر.

          3. تسبیح از دستش نمی افتاد دائم الصلوات بود لبانش آرام وقرار نداشت.برای واقعه های بسیاری  تنها صلوات نذر میکرد و چه ذکری بالاتر از صلوات.

          روزی در منزل برای استراحت دراز کشیده بود او پدری فرتوت بود. یکی از پسرانش در منزل بود و دیگری دیر وقت آمد کاری برایش پیش آمده بود اضافه کاری داشت. پدر با دیدن فرزند برافروخت و بانگی بلند داد که تو اصلاً به فکر من نیستی و تا دیر وقت مدام به بیرون از منزل میروی و این برادرت همه ی کارها را میکند. فرزند سکوت کرد و تنها گوش فرا داد سرش پایین بود و پس از  عذر خواهی به اتاقش رفت، چیزی مدام به او میگفت که به پدرت بگو تو برای تأمین هزینه ی درمانش اضافه کاری میکنی که دیر به منزل میآیی.

          در طول مدت سرزنش ها تسبیح از دست پدر پیر نیفتاد ولی به جای صلوات تیر هایی از زبانش برقلب فرزند نشست.

          4. اکثر روزه های مستحبی را میگرفت به طوری که با سه روزه ی خاصی که در ماه میگرفت کل سال را روزه بود مانند سلمان رَحِمَهُ اللهُ.

          روزی طبق معمول روزه بود. عید غدیر بود نزدیک های غروب به مهمانی رفته بود به او تعارف شد بر نداشت باز تعارف شد بازهم برنداشت و همین طور هر چه تعارف به او کردند او رد کرد بعد مهمانی به او گفتم اگر قبول احسان کنی و با تعارف روزه ات را افطار کنی افضل است او پاسخ داد تا اینجای روز چیزی نخوردم دلت میآید روزه ام را به هم بزنم؟

          5. از زمره ی طالبین علم دین ،متعهد نسبت به درس، عشق آیت الله بهجت، دائم البکاء فی الصلات بود، أساس صحبت هایش بر سکوت بنا بود همه ی اطرافیانش او را از طالبین افضل میدانستند و آرزو داشتند شبیه او باشند انگار اگر همین طور پیش می رفت از اولیای الهی می شد. مدتی با او هم نشین شدم به راستی که کوه بود و لیس کمثله شیء اما کوه غرور. لب هایش ذکر غرور بود و قامتش سرو مغرور فقط کافی بود یک سؤال علمی از او بپرسی تا ببینی چگونه پاسخت را میدهد از موضع علو و با حالتی که انگار  تمامی اسرار عالم را میداند مجال صحبت به کسی نمی داد و اگر اشتباهی میکرد هرگز نمی پذیرفت.

          به راستی چرا واقعا چرا این عبادات به کار ما نیمآیند؟؟؟؟

          و چه خوش گفت ملا أحمد نراقی :

          « و نه همین است که صفات خبیثه و اخلاق رذیله، مانع از طلوع انوار علوم حقیقیه از مطلع فیوضات الهیه باشد و بس، بلکه بدون تزکیه نفس و تصفیه قلب، عبادات ظاهریه را اثرى، و طاعات بدنیه را ثمرى نیست. و چه فایده مترتب مى‏شود بر آراستن ظاهر و کاستن باطن.

          قال اللّه - سبحانه -:«انَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» یعنى: «نماز، باز میدارد نمازگزاران را از اعمال زشت و منکر» اگر نماز با خباثت باطن و اخلاق سیّئه مقبول خداوند بى‏ نیاز بودى، پس چرا می بینى اکثر مردم را که هر روز نماز پنجگانه به جا میآورند، و هر ساعت چندین منکر و معصیت از ایشان صادر می شود؟ و حضرت فرمودند:«الصلوة معراج المؤمن»

          یعنى: «به واسطه نماز مؤمن عروج می کند به معارج قرب پروردگار». پس اگر آنچه می کنیم نماز باشد چرا بجز تنزّل و هبوط از خود نمی یابیم؟

                   گر نه موش دزد در انبان ماست            گندم اعمال چل ساله کجاست؟

                      اول اى جان دفع شر موش کن            بعد از آن در جمع گندم جوش کن‏

          و مثال کسانى که مواظبت بر عبادات جسمیّه می کنند، و صفاى دل و پاکى آن و ظلمت نفس و ناپاکى آن را فراموش کرده‏ اند، و التفاتى به آن نمی کنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آن را زینت نمایند، و در باطن آن مردار گندیده پنهان است. یا مثل خانه ‏اى است ظلمانى و تاریک که چراغى بر بام آن نهند....»

          البته که لازم است هشیار باشید که اگر هم ما بر طبل باطن میکوبیم هرگز به این معنا نیست که اگر ظواهر ما بدون رعایت بواطن است پس دیگر ظواهر را ترک کنیم، بلکه به این معناست که چون ظاهر واجب است و قرین بودن ظاهر و باطن نیز واجب است پس باید هر دو را در خود زنده کنیم.

          این نکته ای است که جماعت بسیاری از مردمانی که در عصر ما زندگی میکنند از آن غافلند و به بهانه ی اینکه اعمال عبادی ظاهریشان با توجه و حضور قلب نیست ، همان اعمال صرفاً ظاهری را نیز ترک می کنند.

          مست فیض و مستفیض و ملتمس دعا

           مهدی مهدوی