قصه ما، غصه‌ی خود باختگی ست
ته حرف دیروز، امروز، فردا، نقد خود باختگیِ دیروز روشنفکر ها (سم آور های داخلی) است در برابر غرب، و اعتراض به ادامه یافتن راه آنها توسط تکنوکراتها (فن سالار ها) ی امروزی.
روشنفکر دیروز ما، به فکر سر تا پا غربی شدنِ بی چون و چرای ما بود و امروز هم لباس تکنوکراتی به تن کرده، با اینکه ادعای استقلال می کند ولی هنوز چشمش به دست غربی هاست تا بتواند همان محصول غربی را خودش، بهتر از مشابه خارجی اش تولید (سر هم) کند. کار او از دیروز تا امروز تقلید بوده است. بی آنکه در مبانی و اصول اندیشه‌ی غربی و فلسفه نظام اومانیستی (انسان محوری) آن فکر کند و بفهمد که محصولات آنها از کجا و برای چه هدفی ساخته شده اند.

آن چیزی که "سم + ور" را "سم آور" می کند، همین شرکِ انسان محور بودن غربی ها، به جای خدا محور بودن آن هاست.

ما سر‌مان بالاست. چشم و گوششمان هم باز است. سعی هم می‌کنیم خوب درس بخوانیم. با علم هم چه غربی و چه شرقی مخالف نیستیم. اما سوال اصلی ما این است: علم؛ به چه معنا و برای چه؟
علمِ به معنی شناخت طبیعت و قوانین حاکم بر آن، جهت عبور و گذر از آن که ناقص و نابود شونده است و رسیدن به آخرتی که پایدار و جاودان است، یا علم به معنی ابزاری برای تغییر و دست بردنِ به هر قیمت در طبیعت، جهت ساختن بهشت زمینی و لذت بردن تا حد ممکن در آن؟
انسان غربی مثل اینکه یادش رفته که ذاتاً فانی و نابود شونده است. رو به روی خدا ایستاده است و تمام تلاشش را می‌کند تا که بماند. آب دریا‌ها را خشک، لایه ی اوزون را سوراخ، نسل جانوران را قطع، آبی آسمان را سیاه و هزاران غلط دیگر می‌کند تا بگوید که فقط من هستم و بس.

این است مشکل اصلی ما با غرب و تا ابد هم با او سر این مساله کلنجار خواهیم رفت و با هر کسی که درد ما را داشته باشد نیز هم نوا خواهیم بود. امید که فردایمان مثل امروز و دیروزمان نباشد.
ما را جمال حضرت پروردگارمان را عشق است. اگر چه که مبهوت دنیای زیبایش هستیم ولی دل به آن نسپرده ایم. دنیا جای ما نیست. "ما را هوای سلطنت کوی دیگری ست".

محمدرضا مهدوی