موجودات همه متشکل از ذرات یکسانی هستند و تنها در نحوه ی چینش و شکل و ترکیب و سرعت حرکت این ذرات با هم متفاوت اند .

این تفاوت هم به خاطر تفاوت در کارکرد آنها است والا تمام عالم از ذراتی مثلا به نام الکترون و یا بسته های انرژی ساخته شده اند یعنی اینطور نیست که مثلا انسان با گیاهان ذاتا متفاوت باشد و برای انسان حقیقتی هست که حقیقت گیاه غیر آن است

تفاوت این دو قول در این است که اگر قائل شویم به عدم وجه تمایز حقیقی بین موجودات برای شناخت انسان باید اولا این ذرات را بشناسیم و ثانیا شکل و سرعت و ترکیبش را بررسی کنیم و همین مقدار کافی است و در حقیقت ما انسان را نمی شناسیم و نامگذاری انسان بر این مقدار ذرات مادی تنها یک اعتبار و قرار داد است

و حال آنکه اگر قائل باشیم در عالم مادی موجودات دارای ذوات و حقایقی به خصوص هستند و غیر از این ذرات مادی حقیقتی به خصوص دارند که او منشا آثار و اختلافات و تمایز از دیگر موجودات می شود آن وقت برای شناخت انسان باید آن ذات و حقیقت متمایز از دیگر موجودات را به خوبی شناخت .

اما سئوالی که از قائلین به عدم وجه تمایز ذاتی باید بپرسیم آن است که آیا جان و حیات بعض موجودات را نیز می توانند با الکترون و یا انرژی توجیه کنند ؟

بعض زیست شناسان در تحقیقات خود به نتیجه رسیده اند که حیات موجودات را نمی توان با ماده و ذرات مادی توجیه کرد و حیات جانداران را در برابر ذرات مادی آنها اصیل و حاکم می دانند

و ضمنا شما هم قبول دارید که این موجودات در آثار با هم متفاوت هستند سئوال می کنیم این اختلاف در آثار از کجا منشا گردیده است ؟

اگر فرض کنیم که تمام عالم از ذرات یکسانی تشکیل شده باشند در نتیجه باید آثار یکسانی هم از آنها پدید بیاید زیرا همه اجسام در جسمیت و جرمیت و طول و عرض و عمق داشتن مانند یکدیگرند و تفاوتی بینشان نیست و حال آنکه در عین این وجه مشترک که در بین همه ی اجسام عالم هست از نظر خواص و آثار با هم مختلف و متباینند

پس برای این اختلاف آثار باید به دنبال منشا دیگری بگردیم غیر از آن ماده ی یکسان در تمام اجسام که آن باعث اختلاف این اجسام می گردد و آن نباید در تمام موجودات مادی یکسان باشد تا اختلاف آثار و خواص نیز توجیه گردد .

تا همین جا نقض قول کسانی که قائل به عدم تمایز حقیقی موجودات بودند روشن گردید

اما اینکه واقعا این اختلاف آثار در موجودات مادی به چه چیزی بر می گردد ؟

شهید مطهری در تعلیقه ی بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم ج4 صفحه 115 می فرمایند:

علت اینکه فلاسفه و حکماء جمادات و نباتات و حیوانات را به انواع مختلف تقسیم کرده اند و میان آنها اختلافاتی ذاتی و جوهری قائل شده اند کشف قوه (منظور مبدا أثر و اختلاف است و نه قوه ی به معنی امکان ) علاوه بر ماده بوده است و دیگر اینکه قوه را نه به صورت عنصر مستقل و جدا از ماده می توان قبول کرد نه به صورت عرض و خاصیت ماده بلکه تنها او را به صورت چیزی که در مرتبه ی ذات ماده راه می یابد و به عبارت دیگر به صورت چیزی که ذات ماده ، متحول و متکامل به او می شود باید پذیرفت و چون قوه ها گوناگون و متنوع است ماده با هر قوه ای نوع بخصوصی می شود ماده به صورت هر یک از عناصر که در می آید جوهر خود را عوض میکند و عناصر به صورت هر مرکبی که در می آیند چیز دیگری می شوند نه اینکه توأم با چیز دیگر می شوند و نه اینکه با حفظ کیان و ماهیت خود تنها خاصیت دیگر پیدا می کنند

و اشکال دیگری که بر این قول می شود : اگر صور نوعیه را انکار کنیم مفهوم حمل و قضیه به طور کلی عوض خواهد شد زیرا ملاک وحدت و شخصیت هر شیء همان صورت نوعیه آن است زیرا ماده به خودی خود نمی تواند به صورت یک موجود متعین و متشخص موجود شود

در نتیجه در هیچ قضیه ای یک واحد مشخص پیدا نخواهیم کرد که محمول را به او نسبت دهیم و مثلا مفهوم انسان غذا می خورد این خواهد بود که انبوهی از اجزای ماده که پیش مردم انسان نامیده می شود خاصه ی تغذیه را دارد و بنابر فرضیه ی حرکت عمومی که هر چه هست حرکت است مفهوم انسان غذا می خورد می شود ما مجموعه ای از حرکات و امواج را انسان نامیده ایم و آنگاه آن مجموعه را انسان نامیده ایم و آنگاه آن مجموعه را به استثنای یک واحد از حرکات و امواج موضوع فرض کرده و واحد کنار گذاشته شده را به مجموع نسبت داده ایم و به هر حال حمل به مفهوم وحدت واقعی میان دو چیز و به عبارت دیگر اتحاد وجودی دو مفهوم هرگز معنی نخواهد داشت

حامد یزدی