بسم الله الرحمن الرحیم

قرار شد درباره تجربیات برگزاری کلاس های تابستانی بنویسیم و پیشنهادات افاضه نماییم که غنی تر کنیم تابستان خلق الله را. چند روزی است هر چه به این قوه حافظه ام فشار می آورم از تجربیات چیزی عائدم نمی شود. خلاصه شبی با یکی از رفقا قرار گذاشتیم و پس از اینکه حدود یک ساعت نبش قبر سال های قبل را کردیم و خاطرات را ورق زدیم، تازه کشف کردیم در چه سال هایی مسئولیت داشته ایم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

البته خود این می شود اولین مشکل این سال ها، یعنی عدم مستندسازی!

حالا که پس از پیامک های تهدید گونه (!) آقای ... پشت صفحه نمایش و کلید رایانه نشسته ام، و دستم از تجربیات هم خالی است. فکر می کنم به مسائل کلان تر. این کلان نگری خوب است منتها نباید از شورش درآید. کلان نگری در برنامه ریزی تعریف می شود اما در مرحله اجرا آنچه مهم است اهداف خرد و معین است. یک پروژه وقتی اجرایی می شود که دقیقا بدانیم می خواهیم چه کنیم. مثلا برای پروژه کلاس تابستانی کافی نیست که هدفمان رضایت خدا باشد.این را باید مشخص تر کنیم.حتی غنی سازی اوقات فراغت هم مفهومی کلی و بی در و پیکر است و معمولا آخر تابستان نمی فهمیم غنی کردیم اوقات فراغت را یا خیر! پس باید هدفمان را معین تر کنیم و بگوییم منظورمان از غنی سازی چیست؟ حتی اگر می گوییم کار روی قرآن و احکام و فتوشاپ، باید حدش را مشخص کنیم یعنی بدانیم می خواهیم چه ورودی را بگیریم و چه چیز تحویل دهیم. می خواهیم قاری تربیت کنیم یا حافظ یا مفسر.اگر حافظ، چند جزء . اگر مفسر دقیقا چه توانایی هایی. کار که به این جا رسید،حالا ما یک هدف معین داریم که می توانیم رویش برنامه ریزی اجرایی داشته باشیم.

اما چطور انتخاب کنیم این اهداف معین را؟ دو متغییر تعیین کننده است:1- جهانشناسی و انسانشناسی ما(در عرصه فرد و جامعه)2 - توان، شرایط و محدویت های ما. اگر جهانبینی ما می گوید خوب است بچه ها فضانوردی آموزش ببینند، این هدف معیین از محدوده توان ما خارج است و اگر توان ما آموزش شطرنج به بچه هاست شاید مطابق جهانشناسی ما نباشد.

نکته دیگر راجع به اهداف، نحوه ارتباط آن هاست. گاهی دو هدف با هم ارتباط طولی دارند یعنی اقل و اکثر یک هدف هستند. مثل این که می گوییم در بحث آموزش قرآن خوب است چنین کنیم اما اگر نشد حداقل این کار باید رخ دهد. گاهی اهداف ارتباط عرضی دارند، یعنی این که در عرصه آموزش سه هدف مجزا داریم و در عرصه تفریحات دو هدف مجزای دیگر. خلط اهداف با یک دیگر هم قدرت اجرا و نظارت را از بین می برد و هم موجب سر درگمی خصوصا در سطح مدیریت می شود.

پس از این مقدمات معلوم شد جهانبینی من و محدودیت های من هدف و برنامه من را می دهد و به درد کسی نمی خورد پس افسار سخن را می کشم و در این زمین و زمینه سخن نمی رانم.(تازه اگر بدانم! که مشکل اصلی سخن دانی است نه سخن رانی)

اما پیشنهادی برای برنامه ریزان طرح تابستانی دارم.یک سنگ را با فکر خود باز کنید و به این سوال جواب دهید که کلاس تابستانی یک پروژه آموزشی است یا پرورشی؟ یکی از آسیب هایی که من همواره شاهدش بود خلط این دو مسئله در سطح برنامه ریزی است. با این که در یک کار هم اهداف آموزشی برآورده شود و هم اهداف پرورشی مشکلی ندارم. اما در سطح برنامه ریزی باید مشخص باشد که با کدام خصوصیتش آموزش می دهیم و با کجایش پرورش می دهیم. قبول دارم که ممکن است بگویید مثلا آموزش در خدمت پرورش است اما در این صورت هم آموزش از آموزش بودن نمی افتد.

اگر ما نمی توانیم افراد را هدایت کنیم و روح آن ها را پرورش دهیم، ایرادی ندارد. اگر جهانبینی و شرایط ما اقتضای آموزش را دارد، همان هدف معین ما باشد. ممکن است در لابه لای ارتباطات آموزشی آثار هدایتی و پرورشی هم در روح مخاطب ایجاد شود ولی اگر نشود هم، ما به هدفمان رسیده ایم. پیشنهاد مشخص من این است که در تابستان سراغ اهداف هدایتی و پرورشی نرویم و اهداف معین آموزشی و تفریحی داشته باشم، اگر نوری در ما باشد ضمیر پاک کودکان و نوجوانان آن را خواهد پذیرفت.(البته نافی روشمند کردن مسئله پرورش نیستم بحث در محدودیت امکانات و شرایط است)

پیشنهاد دیگر درباره اهداف، توجه به توانمندی های اجتماعی  و پرورش خلاقیت است.(این ها دو مقوله هستند) کلاس های تابستانی مدرسه نیست. باید شناسایی شود چه چیز در مدارس آموزش داده نمی شود، در آن راستا قدم برداشته شود. لزومی ندارد برای آموزش پشت میز و روی صندلی و جلوی تخته بنشینیم. لزومی ندارد معلم متکلم وحده و آموزش دهنده باشد. چه خوب است آموزش دهیم نحوه خرید کردن را از مغازه بقالی یا کار با دستگاه خودپرداز را و یا نحوه اداره کردن یک دعوای خیابانی را. پر کردن ذهن بچه ها را به مدارس بسپاریم و درس زندگی و مردانگی را از کشاورزی رزمنده در سر زمین زراعی اش یاد بگیریم.خاطرات کلاس آشپزی و مجسمه سازی برای من از بهترین خاطرات است (این را برای آن قسمت پرورشش گفتم) اصلا می توانیم مسیر و تبلیغات کلاس ها را روی این ریل بیندازیم و اصلا دیگر اسم کلاس هم نیاوریم و چه می دانم مثلا بگوییم باشگاه تابستانی کانون توحید.

نکته دیگر مربی است. مهمترین ویژگی مربی خوش قولی و تعهد است، حتی اگر فردی بی دین باشد،بی دین با تعهد بسیار بهتر است از دیندار بی تعهد. زمانی فکر می کردم بدون پول هم می توان مربی متعهد پیدا کرد ولی الان گمان نمی کنم چنین باشد.

نکته نهایی کادر اجرایی است. یکی از سال هایی که دوستان معتقدند کلاس های خوبی داشتیم، شاید مهمترین عاملش کادر اجرایی خوب و متعهد بود.کادری که در طول سال با هم کار می کردیم و تبدیل به یک تیم شده بودیم. نعمتی که هر کس امسال مسئول شود از آن بی بهره است و آن هم به خاطر وضعیت واحد آموزش در سال های اخیر است. در واقع واحد آموزش دامنه ای بود که قله کلاس تابستانی بر روی آن اوج می گرفت. و چه کسی دیده است قله بی دامنه را!! پس لاجرم از آن قله تپه ای بیش باقی نمانده است که اگر رهایش کنیم مطمئنا بیابانی برهوت، حاصل کار ما خواهد بود.

یا علی

محمد علیگو