اگر امام حسین علیه السلام علم غیب داشتند و می دانستند که شهید میشوند، چرا به کربلا رفتند؟
اگر
امام حسین علیه السلام علم غیب داشتند و می دانستند که شهید میشوند نبایستی به
کربلا رفته و برطبق آیه «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه»[2]خود را
هلاک می کردند ، پس علم غیب نداشتند .
در پاسخ به این شبهه دو مطلب مورد بررسی قرار
می گیرد:
1. علم غیب
2. دلائل قیام امام حسین علیه السلام
علم غیب
برای بررسی علم غیب بایستی به این مسئله توجه کنیم که اساسا غیب یک امر نسبی است و
در مورد افراد مختلف فرق میکند . به طور مثال زندگی شخصی افراد ، سلایق و علاقه
مندی ها ، اطلاعات علمی ، سابقه و گذشته افراد و . . . برای خودشان علم است و به
آن آگاهی دارند اما همین مسائل برای دیگران به نزدیکیشان به شخص مورد مثال بستگی
دارد و می تواند برای آنها غیب یا علم محسوب شود و در نهایت خداوند متعال است که
عالم الغیب و الشهاده است و همه چیز برای او شهود است و چیزی نیست که برای او غیب
محسوب شود . در بررسی آیات قرآن این مسئله روشن و واضح است که اموری است که فقط
خداوند متعال می داند و علم آن را به هیچ کس نداده است ، مانند قیامت:
یَسْئَلُکَ
النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّه...[3]
مردم از
تو در باره رستاخیز مىپرسند بگو: «علم آن فقط نزد خداست...
که آیاتی از قرآن مؤید این مطلبند :
عالِمُ
الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَدا...[4]
او غیب
آگاه است و هیچ کس را از غیب خود آگاه نخواهد کرد....
درآیه فوق خداوند متعال فقط خود را صاحب غیب میداند .
اما خداوند متعال بنا به هر مصلحتی که خود میداند انبیاء برگزیده اش را در بعضی از
امور از غیب آگاه کرده و آنان را از امور غیبی مطلع می کند که آیه ذیل مؤید این
بیان است:
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى
الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ ...[5]
ونیزچنین
نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه
بشناسید؛ این بر خلاف سنت الهی است ؛) ولی خداوند از میان رسولان خود،هر کس را بخواهد
برمی گزیند؛ (وقسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، دراختیار او
میگذارد.)
نکته ای
که در اینجا بایستی به آن دقت شود این است که آیا میشود خداوند متعال بغیر از
انبیاء و رسولان خود کسی را از غیب مطلع کند؟
در بررسی این ادعا که میشود و شده است که خداوند متعال بغیر از انبیاء افراد عادی
را از غیب آگاه کند به داستان به نیل انداختن موسی توسط مادرش اشاره می کنیم که خداوند او را از
غیب و آینده موسی و اینکه او از پیامبران الهی خواهد بود مطلع کرد :
وَ
أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ
فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ
جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلین[6]
و به
مادر موسى وحى کردیم که: «او را شیر ده، و چون بر او بیمناک شدى او را در نیل
بینداز، و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازمىگردانیم و از [زمره]
پیمبرانش قرار مىدهیم.
همه می دانیم که مادر حضرت موسی قطعا از انبیاء الهی نبوده است.!!
نتیجه گیری این بخش : می شود خداوند بنا به هر مصلحتی هر کسی را که بخواهد از غیب
خود آگاه کند.
دلائل
قیام امام حسین (ع)
اگر بخواهیم معنای هر عملی را که منجر به ضرر مالی و جانی بشود ، هلاکت به معنای
اصطلاحی و عرفی آن که مرگ بد است بگیریم ، پس در درجه بالاتر حضرت رسول صلی الله
علیه وآله و کسانی که برای حفظ دین و شریعت اسلام به جهاد در راه خدا در جنگ بدر
پرداختند و تعدادشان در مقابل دشمنان اسلام بسیار کمتر بود بایستی مصداق آیه فوق باشند
که در قرآن کریم آمده است:
وَ
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون[7]
و
یقیناً خدا شما را در [جنگ] بدر- با آنکه ناتوان بودید- یارى کرد. پس، از خدا
پروا کنید، باشد که سپاسگزارى نمایید.
و یا در
جنگ میان طالوت و جالوت که خداوند می فرماید:
. . .
فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا
الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو
اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ
وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ [8]
. . .
چون طالوت با یاران مؤمن خود از آن نهر گذشت گفتند: امروز ما را طاقت مقابله با
جالوت و سپاهیان او نیست، اما آنان که بامید لقاء اللَّه بودند گفتند: بسیار شده
که گروهى کم بخواست خدا بر گروهى بسیار پیروز شدهاند خدا با استقامت ورزان است.
هر دو آیه فوق آیاتی است که خداوند متعال به نیکی از کسانی که استقامت کردند و در
راه خدا جهاد کردند یاد می کند . مسلما اگر همه به بهانه اینکه کمی تعدادشان سبب کشته
شدن و هلاکت آنها می شود از شرکت در جنگ سرباز می زدند که دین پیروز و منتشر نمی
شد
یا بطور مثال مهاجرینی که تمام مال و اموال و داشته های خود را رها کرده و هجرت
کردند که قرآن کریم در مورد آنها می فرماید:لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ
الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ
اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ
الصَّادِقُونَ[9]
[این
غنایم، نخست] اختصاص به بینوایان مهاجرى دارد که از دیارشان و اموالشان رانده
شدند: خواستار فضل خدا و خشنودى [او] مىباشند و خدا و پیامبرش را یارى مىکنند.
اینان همان مردم درست کردارند.
هر دلیلی که برای توجیه عمل مهاجرینی که می
دانستند چه بر سر آنها خواهد آمد ، آورده شود جواب سؤال بالا نیز خواهد بود. اگر
آنان به طمع اینکه بعدها ضررهایشان جبران خواهد شد و به اموال و دارایی خواهند
رسید مهاجرت کرده باشند ، پس می شود گفت عده ای قبل از اینکه دین گسترش یابد و
قدرتمند شود رفتار منافقانه داشته اند و صرفا برخورد سرمایه گذاری با دین داشته
اند که مدتی از دارایی خود بگذرند به امید برداشت مال و اموال بیشتر در آینده . که
این جواب شیعه به این سوال خواهد بود که اگر خلفا ء راشدین با اکراه اسلام آوردند
که در آن زمان اسلام توان و قدرتی بر اکراه و اجبار کسی نداشت و اگر با رضایت کامل
ایمان آوردند که فرمایشات اهلبیت که فرموده اند «بخدا قسم لحظه ای ایمان نیاوردند»
اشتباه و دروغ خواهد بود « آنان به طمع ریاست و حب مال به صورت منافقامه از ابتدا
وارد مهاجرین شدند ، اگر نه پس مهاجرین هم خود را به هلاکت انداخته اند و مصداق
آیه فوق خواهند بود که باز هم مهاجرین شامل خلفا می شوند .!!
آیات قرآن عمل کسانی که در راه خدا از مال و جان خود گذشتند و رضایت او را هدف کار
خود قرار دادند تأیید و تحسین نموده و برای عمل آنان اجر و پاداش اخروی در نظر
گرفته است:
إنَّ
اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ
لَهُمُ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ[10]
خدا از
مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد. در راه خدا جنگ مىکنند،
چه بکشند یا کشته شوند.
از نظر خداوند متعال عملی که موجب کشته شدن انسان شود اگر در راه خدا باشد نه تنها
مذموم نیست بلکه پسندیده و اجر آن بهشت پروردگار خواهد بود .
در آیه ای دیگر خداوند متعال عمل کسانی را که جهت کسب رضایت پروردگار از جان خویش
میگذرند مورد تحسین قرار گرفته است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ
ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد.[11]
کسى
دیگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خویش را فدا کند. خدا بر این بندگان مهربان
است.
نتیجه
گیری این بخش: هر عملی که منجر به کشته شدن و ضرر عظیم به فردی شود مصداق هلاکت نخواهد بود
، بلکه اگر کسب رضایت پروردگار و جهاد در راه جدا منظور باشد خداوند متعال این عمل
را تأیید نموده و بهشت پروردگار جزای عمل او خواهد بود.
جمع بندی:
شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 60 ینابیع الموده از تاریخ بخاری و بغوی و ابن
السکین و ذخائر العقبی شافعی نقل می کند: از انس بن حارث بن بعیة که گفت شنیدم از
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
إن ابنی
هذا یعنى الحسین یقتل بأرض من العراق فمن أدرکه منکم فلینصره قال فقتل أنس مع
الحسین.[12]
بدرستیکه این پسر من حسین کشته می شود در زمینی از عراق(کربلا) . پس هر کس از شما آنروزحاضر باشد یاری کند حسین را .
سپس
نوشته است انس بن حارث بسوی کربلا رفت و بدستور پیامبر عمل کرد و کشته شد با حسین (ع).
این مطلب که حضرت امام حسین در کربلا شهید خواهند شد مطلبی نبود که فقط حضرت از آن
آگاه باشد بلکه پیامبر و امیر المؤمنین علی بن ابیطالب بار ها این مطلب را فرموده
بودند که اتمام حجت بر منافقان و اسباب هدایت کسانی که در زمان یزید دچار سردرگمی
می شوند باشد.
اما امام حسین (ع)از تمامی جزئیات و وقایعی که اتفاق خواهد افتاد مطلع بودند و در پاسخ کسانی که
حضرت را از رفتن به عراق منع می کردند فرمودند من پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم را در خواب دیدم و حضرت به من فرمودند: اُخرُج الی إلعراق إن الله شاءَ
اَن یَراکَ قَتیلا
که
دیگران بدانند که فرمان و امر خدا و از لسان پیغمبر است که خدا امر به خروج به سوی
عراق داده است و بفرمایش حضرت : إنی خرجتُ لطلبِ الأصلاح فی اُمة جدی ، حضرت برای
نشان دادن ظلم ظالم و اساسا برای حفظ دین اسلام که بازیچه بنی امیه شده بود قیام
نمودند که این قیام قطعا مصداق این آیه خواهد بود .
مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا
اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ
ما بَدَّلُوا تَبْدیلا.[13]
از میان
مؤمنان مردانىاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند. برخى از آنان
به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل
نکردند.
لذا حضرت عاقلانه خود را فدای حفظ دین نمودند که صیانت و نگهداری از شریعت بر عهده
امام است.
شاید آنان در آغاز راضی نبودند کار به این جا بکشد ولی چنین پایانی حتمی بود، زیرا
اگر جزئی بیعدالتی در اجتماعی پدید آمد و فوری برطرف نگردید، بیعدالتیهای دیگر
را یکی پس از دیگری به دنبال خواهد داشت.[14]
با
اینکه حضرت علم به این داشتند که کشته خواهند شد اما دیگران را بر ماندن اجبار
نکردند و بیعت را از تمامی افراد حتی نزدیکان خود برداشتند. لذا دیگران با علم به
اینکه کشته خواهند شد در لشگر حضرت ماندند و جانفشانی نمودند.
فلذا امام حسین(ع)با اینکه علم به شهادت خود داشتند و دارای علم غیب بودند اما رضایت پروردگار
که حفظ دین اسلام بود را بر همه چیز حتی اسارت خانواده خویش ترجیح دادند و در
لحظات پایانی عمر شریفشان فرمودند : الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک لا معبود
سواک.
علم امام حسین(ع) به شهادتش از نگاه بزرگان
بسیاری از بزرگان ما علم امام حسین(ع) به شهادت خویش را پذیرفتهاند و در این زمینه مطالب بسیار عالی نوشتهاند.
آیت الله صافی گلپایگانی در رد کتاب «شهید جاوید» (نوشته آقای صالحی نجف آبادی که تلاش کرده بود علم امام حسین(ع) به شهادتش را زیر سوال ببرد)، کتاب بسیار ارزشمند «شهید آگاه» را نوشت و اثبات کرد که امام حسین(ع) از شهادت خویش آگاه بوده است. بسیاری دیگر از بزرگان ما نیز به رد دیدگاههای آقای صالحی نجف آبادی پرداختند.
شهید مطهری مینویسد: «ابن عباس به امام حسین(ع) میگفت: تو اگر به کوفه بروی من یقین دارم که مردم کوفه نقض عهد میکنند. بسیاری از افراد دیگر نیز این سخن را میگفتند در جواب بعضی سکوت میکرد و در جواب یکی از آنها گفت: لایخفی علی الامر.مطلبی که تو میگویی برخودم نیز پنهان نیست. خودم هم میدانم. ابا عبدالله در چنین جریانی ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر به خاطر این اصل اسلامی میتوان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد، ملامت مردم را خرید و کشید. چه کسى توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن على(ع) به اصل امر به معروف و نهى از منکر ارزش بدهد؟ معنى نهضت حسینى این است که امر به معروف و نهى از منکر آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن مىتوان فداکارى کرد.[15]
مرحوم آیتی در کتاب ارزشمند بررسی تاریخ عاشورا مینویسد: «امام حسین(ع) قیام کرد با علم به این که کشته میشود و زن و فرزندش اسیر میشود، اما اسلام و احکامش باقی میماند و قدرتهای مخالف کوبیده میشود. و همین یزید که پدرش بر خلاف خلفای پیشین او را درحال حیات خویش ولیعهد قرار داده... و بر گردن مسلمین سوار کرده نمیتواند این کار را تکرار کند... و مردم با کمک خود دستگاه از خواب بیدار میشوند و اسلام حقیقی را با اسلام ساختگی فرق مینهند و بنیامیه رسوا میشوند و کشته او همواره کاخهای ستمگری را تهدید خواهد کرد.[16]
ایشان مینویسد: «چنان که کسی بگوید: از سید مرتضی نقل شده است که فرموده: امام حسین(ع) نمیدانست که او را خواهند کشت، میگوئیم از امام باقر(ع) و حضرت صادق(ع) هم نقل شده است که میدانسته او را خواهند کشت، و اگر اشکال کنند که اکنون که میدانست، کشته میشود، چرا زن و فرزندان خود را همراه خود آورد و آنها را به اسیری سپرد؟ میگوئیم نظرش این نبود که خود و یارانش را به کشتن دهد. نظر قیام برای توجه دادن مردم بود به فساد بنیامیه و این که حکومت آنها حکومت اسلامی نیست و آنها نظرشان محو و نابودی اسلام بود. لذا از روی نقشه صحیحی اقدام به کار نمود و به مردم دنیا ثابت کرد که اینها حاضر نیستند، احدی از بنیهاشم زنده بماند. حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر خواهند کرد، و با اهل بیت پیامبر نوعی رفتار میکنند که با اسرای مشرکین ترک و دیلم هم آن طور سخت رفتار نکردهاند.[17]
سید عبدالکریم هاشمی نژاد مینویسد: «حسین(ع) میدانست که کشته میشود و پایان کار او شهادت است و هم در انتخاب این راه هدف بزرگ و مقدسی را در نظر داشت که برای دست یافتن به آن، جز دست زدن به آن قیام خونین راهی نداشت.»[18] سید جعفر شهیدی نیز مینویسد: «هیچ نیازی نیست که بگوئیم جبرئیل از جانب خدا به پیامبر خبر داد که پسر دختر او در کربلا کشته خواهد شد. هیچ نیازی نیست که به دست و پا بیفتیم و با توجیههای درست یا نادرست کلمات منسوب به امام را که در آن از کشته شدن خود خبر داد، تاویل یا رد کنیم. تیز بینی او (امام حسین(ع)) در نگرش پایان کار و تجزیه و تحلیل حوادث از برادرش محمد حنفیه و پسر عباس و فرزدق شاعر و عبدالله مطیع که در مدینه و راه حجاز به عراق او را از مردم کوفه بیم دادند، کمتر نبود. او میدانست پایان کار چه خواهد بود. آن قطعههای کوتاه و تک بینیها و جملههای فشرده که گاه گاه بر زبان میآورد و هر یک چون گوهری بر تارک آزادگی میدرخشد، نشان دهنده این آگاهی است... [19]
پاسخ از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (حفظه الله):
الف. گاهی شرایط به گونهای است که آدمی، بناچار برای رسیدن به مقصد و مقصود خویش، هر کاری انجام میدهد؛ حتی اگر بداند به مرگ او میانجامد. رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، برای عبور از میدان مین، بر هم سبقت میگرفتند، میدانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن برای رفتن به میدان مین، شهادت آنان است، لیکن چون میدانستند برای دفاع از نظام اسلامی، چارهای جز این نیست، پا در این میدان بیبازگشت میگذاشتند.
حرکت امامحسین(ع)به سوی کربلا نیز از این قبیل بود؛ زیرا انحراف در حکومت اسلامی به جایی رسیده بود که اگر قیام عارفانه آن حضرت و یاران باوفایش نبود، اسلام به پایان رسیده بود: «و علی الإسلام السّلام إذ قد بلیت الأمّة براع مثل یزید» و این انحراف، جز با شهادت امامحسین(ع) قابل اصلاح نبود.
ب. پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(ع) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست میآید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار میکردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده میکردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمیکردند. حتی در قضا نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند. به همین سبب، پیغمبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیغمبر در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قسم حکم میکنم؛ درحالیکه برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمهپسند، قویتر و خوشبیانتر از طرف مقابل خود است. پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه او قطعهای آتش را به خانه خود خواهد برد: إنما أقضیبینکم بالبیّنات و الأیمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض، فأیّما رجل قطعتُ له من مال أخیه شیئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار.[20]
بنابراین، آگاهی ائمه(ع) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود. از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن میشدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از اینرو، اگر از راههای عادی، به نقشه دشمن پی میبردند و شرایطشان همانند شرایط امامحسین(ع) نمیبود، حتماً برای خنثی کردن آن، اقدام میکردند.[21]
ج. ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل کرده است:
هر امامی که نداند به چه مصیبتی گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنین کسی، اساساً حجّت خدا بر خلق او نیست: أیّ إمام لا یعلم ما یصیبه و إلی ما یصیر فلیس ذلک بحجة لله علی خلقه.[22]
در برخی روایات آمده است:
اماممعصوم(ع) به جزئیات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهی دارد و این آگاهی را از صحیفهای که در اختیار او قرار میگیرد، کسب میکند و آنگاه که مأموریتهای ذکر شده در آن صحیفه به پایان میرسد، میفهمد که عمر او نیز به پایان رسیده است: … إن لکلّ واحدٍ منّا صحیفة فیها ما یحتاج إلیه أن یعمل به فیمدّته فإذا انقضی مافیها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر….[23]
عبدالحمید مطهری فر
[1]البقرة/195
[2]البقرة/195
[3] احزاب/63
[4] جن/26
[5] آل عمران/179
[6] قصص/7
[7] آل عمران/123
[8] بقره/249
[9] حشر/8
[10] توبه/111
[11] بقره/207
[12] ذخائر العقبی، ج1، صفحه146
[13] احزاب/23
[14] شهیدی، سید جعفر؛ پس از پنجاه سال، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384، چاپ سی و پنچم،
[15] مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، بی تا، ج 17، ص 268
[16] آیتی، محمد ابراهیم؛ پیشین، ص 27.
[17] همان، ص 31.
[18] هاشمی نژاد، سید عبدالکریم؛ درسی که حسین به انسانها آموخت، مشهد، به نشر، 1381، چاپ سوم، ص 279.
[19] شهیدی، سید جعفر؛ پس از پنجاه سال، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384، چاپ سی و پنچم، ص 118.
[20] تهذیبالأحکام، ج۶، ص۲۲۹، ح۵۵۲
[21] همچنین در این باره ر.ک: ج۱ همین کتاب، ص۱۷۶
[22] کافی، ج۱، ص۲۵۸
[23] کافی، ج۱، ص۲۸۳، باب أن الأئمةo لم یفعلوا شیئاً و لا یفعلون إلاّ بعهد من الله عزّوجلّ و أمر منه لا یتجاوزونه.