بسم الله

آدم باید آسانسور باشد !

قرار گرفتن در جمع های فرهنگی همچون مساجد، کانون ها ،حوزه های بسیج و دیگر موسسات فرهنگی گاها برای افراد حاضر در آنها ایجاد دغدغه ای مبنی بر هدایت و رشد افراد دیگر میکند که البته آسیب هایی هم دارد. یکی از آسیب های ممکن در عملیاتی کردن از این دست دغدغه ها در بچه های فرهنگی و به اصطلاح خودمان ارزشی ، غافل شدن و فراموش کردن خود و مشغول شدن به امور و ارشاد دیگران است . چند سال پیش که در کانون با بزرگی مشغول صحبتدر باب فرهنگ و کار فرهنگی بودم یادم می آید ایشان به من فرمودند:

" مراقب باشید در کارهای فرهنگی نردبان دیگران نشوید ."

عیبی که در نردبان است این است که نردبان خود را زیر پای شما قرار میدهد تا شما رشد کنید ولی خود هیچ حرکتی به سمت کمال ندارد. حال اگر این مثال را بر خودمان فرض کنیم می بینیم که گاهی از اوقات ما در حرکت هایمان مسیر را اشتباه رفته ایم . دست گیری از فرد پشت سری ما را از حرکت و کار روی خودمان غافل نکند. انسان بعد از یک مدت که گذشت ، نگاه که میکند می بیند همان شخصی که بنظرش یکروز از او در اموری عقب بود و او قصد داشت که او را اندازه ی خودش بکند ، حالا چندین قدم از او جلوتر ایستاده و این همین جا ثابت مانده است . گاهی اوقات می نشینیم ، طرح می نویسیم برای اینکه  برنامه ای اجرا کنیم که مثلا فضایی فراهم کنیم که همه بیایند و با شهدا ارتباط برقرار کنند . مردم هم می آیند و این کار می شود ولی در خود که نگاه می کنیم می بینیم چیزی در ما زیاد نشده است . البته منظور این نیست که نفس این طور کارها بد است و برای گروه اجرایی خستگی می ماند و کاری که دیگران از آن بهره برده اند . نه خیر . منظور این نیست . انسان وقتی میرود و خانه اش ، مسجد محلش و ... مجلس عزای اهل بیت علیهم السلام بر پا میکند ،شاید خودش آنقدر مشغول کارهای اجرایی مراسم شود که نتواند از مراسم استفاده کند ،ولیکن در سایه ی اینکه فضای خیری را فراهم نموده است از افاضات و عنایات صاحبان خیر به آن کار سود و کمال خودش را میبرد.

دوستانی که چندسالی در کارهای فرهنگی بوده اند خوب متوجه حرفم می شوند . یک موقعی یه نفر می آید و یک کتابخانه ای را راه می اندازد تا مردم بیایند و کتاب بخوانند . مردم را کتاب خوان می کند ولی از خودش غافل می شود که خودش هم باید به میزان این افرادی که کتابخوانی را به ایشان ترویج کرده باید کتاب بخواند.

از آسانسور باید درس گرفت .  یکی از ویژگی های خوب آسانسورها و پله برقی ها همین است . شما وقتی سوار آسانسور بشوید ، هرچقدر آسانسور بالا برود شما را هم با خودش میبرد .هم خودش به آن کمالش رسیده و هم دست شما را گرفته تا به آنجا که کمال مطلوب و مقصد است برساند .  

ممکن است شکی در دلمان بیاید که برای کار فرهنگی باید خود را به یک سطحی از معرفت و شناخت رساند و بعد بیاییم و شروع کنیم به کار کردن . به جز وجود مبارک پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام که همه اش در هر مقطعی کمال مطلق و ایمان کامل است ، وجود ما همه اش سراسر عجز است و نقص . اما وقتی انسان در خودش نگاه می کند و می بیند در فلان موضوع که در صراط مستقیم و حق است کاری روی خودش کرده و قدمی در آن راه پیش رفته است ، برگردد و دست پشت سری اش را بگیرد و با خود ببرد هم روی خودش کار کند و هم روی دیگران . از خودمان هم غافل نشویم ، زیرا گاهی هم ماییم که باید دستمان را بدهیم تا به جلو ببرندمان . و چه راه بلد هایی بهتر از ائمه ی اطهارعلیهم السلام و خصوصا وجود تماما رحمت و دست گیر امام عصر عج الله تعالی فرجه شریف که کمال مطلق اند و مشتاق دست گیری از ناتوانانی مثل ما .

این دغدغه ی مبارک را باید حفظ کرد و با شناخت انجامش داد . باشد که نه دست خود را بکشیم و نه دستمان را به کسی ندهیم .

امضا : رها

علیرضا نظری

  ،  ،  ،