به نام عاشق رب جلی، یا مرتضی علی علیه السلام

گفت بنویس! گفتم چشم. اما چه؟ گفتم ارباب تویی، جان تویی، عشق تویی، عاشق تویی، از چه بنویسم که تمام عالم تویی ای جان عالم بفدایت به نگاهت به صفایت چه بنویسم. آخر چه؟ چشم مولا، چشم می گویم چشم. آمدم ادای خوب بودن کنم بد شدم، آمدم ادای عشقت کنم رد شدم  آمدم گویم که خود آمدم دست مددکار تورا دیدم،  چه کنم؟ تو گوی این بینوای خسته که جز آهی که به بخاطر تو دادندش همان آهی چه کند که توشوی مولا این کم شود عبد، توشوی استادو این کم شود شاگر، توشوی معشوق این کم شود لایق این عشق، اما چون به خود نگریستم دیدم آنچه نباید می دیدم.

 میدانم "به ذره گر نظری بو تراب کند                به آسمان رود کار آفتاب کند" ای شه خوبان به فریاد رس  یا علی یا علی یا علی حال که می نویسم در محضر عشقت هستم. ارباب ارباب ارباب نظری سوی گدا کن" ای مولایی که در حضور  معشوقت انگشتری هدیه میدهی. مولای خوبم بی ادبی کردم،  اما چه کنم که کارد به استخوان رسید و دل برایش تنگ گشت. ارباب وقتی خداوند به دلم سر می زند چه خوب حالیست. آقای خوبم یک دعا کنم در حق شما، شما هم مرا یاد کنید. یا الله یا رحمن یا رحیم . ای کسی که بهترین هدیه های را میدهی اگر این کمترین بخواهد به مولایش هدیه بدهد مسلما توان ندارد اما اگر تو هدیه به مولایم بدهی مطمئنا به اندازه قدر و عظمتش خواهی داد پس یا ارحم الرحمین عنایتی کن.

مشهدی صالح