بسم الله الرحمن الرحیم

    اسامی غریب

    چند دهه ی پیش، میان خانواده ها دعوا بود سر اسم «سکینه». جان به جان شان می کردی، دست از این اسم برنمی داشتند. اول سکینه و بعد هم «رقیه». همین که می فهمیدند بچه شان دختر شده، خیلی زود یکی از این ۲ اسم را برمی داشتند. گاهی از قبل، این اسم را برای بچه شان انتخاب می کردند، تا یکی دیگر برندارد. قصه روشن بود. مردم امام حسین را دوست داشتند، سلیقه امام حسین را هم دوست داشتند. تا این که در زمان شاه ، در بعضی تئاترها نام سکینه را دست مایه طنز قرار می دهند. بعدها طنز شد تمسخر. ما مردم هم مراقب نبودیم، جدی نگرفتیم، غصه را نفهمیدیم، بعضا بی هیچ نیت سوئی، همراهی کردیم و خندیدیم.

    جالب است بدانیم که «سکینه» صفت دخت مکرمه امام حسین است، نه اسم ایشان. اسم مقدس خانم، «امینه» بوده. در مقام و منزلت جناب امینه، همین بس، که «باب الحسین» است، اما به راستی! چرا سکینه؟ شاید این متن، جای مناسبی برای روضه خواندن نباشد، قصه اش سر دراز دارد. اما هر وقت دل امام حسین می گرفت، جناب امینه را نگاه می کرد، دختش را روی زانو می نشاند، نوازشی می کرد و می فرمود: «تو مایه تسکین قلب پدری، تو سکینه پدری».

    کار فقط به اسم «سکینه» ختم نمی شود:

    • در شمارش امامان، جوک هایی شنیده می شود که تقی و نقی از لیست امامان خارج می شود.
    • «جواد» صفت بی کلاسان می شود. [1]
    • علیرضا خمسه در سریال پایتخت ساخته ی سیروس مقدم به لحن بسیار مضحکی می گوید: «نقی»
    • خواننده ای به نام شاهین نجفی اسم «نقی» را در ترانه اش مسخره می کند و هیچ کس نمی گوید به امام علی النقی جسارت شده است، بلکه همه می گویند به امام هادی جسارت شده است یعنی حتی وقتی می خواهیم از مظلومیت امام دهم بگوییم ننگمان می آید که از اسم نقی استفاده کنیم.
    • ...

    یکی از بزرگان در یکی از سخنرانی های خویش می فرمود:

    آن کسى که اسم بچّه‏اش را مى‏گذارد اردشیر، مى‏گذارد فرنگیز، این آن مکتب را دوست دارد، مکتب زرتشت را دوست دارد، مجوس را دوست دارد مبارک باشد بر خودش؛ امّا شیعه امیرالمؤمنین اگر اسم بچّه‏اش را بگذارد فرنگیز، شهلا، مهلا، گیتا، میترا و اسمائى که انسان با یک اسطرلاب، نمى‏تواند حلّش کند! این یعنى چى؟ یعنى چى؟ آخر چیه این؟! آدم هر چه فکر مى‏کند مى‏بیند آن حقیقت را این اسم نشان مى‏دهد دیگر! وقتى مى‏گوئیم آشیخ محمّد، آشیخ محمّد آن حقیقت را دارد نشان مى‏دهد!

    این بچّه‏اى که متولّد شده معصوم، از عالم بهشت آمده، انسان یک مُهر باطلى را بزند به پیشانى‏اش، سیاه کند او را و تاریک! زهره، شهره، یعنى چه؟! این اسمها باطل کرده‏ها! به شناسنامه‏اش مهر بطلان زده از اوّل؛ امّا بگو على! یعنى بلند مرتبه، یعنى متأسّى به مکتب علىّ بن أبى طالب؛ اسمش را بگذار محمّد! یعنى این شیعه حضرت رسول است، این دنبال این مکتب است؛ اسمش را بگذار زینب! یعنى چى؟ یعنى مرد آفرین روزگار، یعنى افتخار همه مردهاى عالم؛ اسمش را بگذار فاطمه! یعنى سرّ پیغمبر؛ اسمش را بگذار صدّیقه! اسمش را بگذار زهرا! بگذار حوراء! بگذار انسیه، راضیّه، مرضیّه، اینها همه لقب‏هاست؛ على، محمّد، تقى، نقى، جعفر، موسى، اینها همه اسم‏هاى ائمّه است دیگر! این مکتب است.

    امّا اگر از این تجاوز کنید آن روح هم تجاوز مى‏کند؛ یعنى در وهله اوّل که رفتید سراغ اسم دیگر، روحت رفته زودتر از این اسم‏گذارى! باطل شدى‏ خودت! نه اینکه آن بیچاره معصوم (بچّه را باطل کردى). و اوّل چیزى که در روز قیامت مى‏آید گریبانت را مى‏گیرد، مى‏گوید من بچّه معصوم بودم چرا مرا باطل کردى؟ این چه اسمى است براى من گذاشتى؟ اوّل خودت را باطل کردى. و این یک مسأله‏اى است‏ها![2]

    [۲] - متن سخنرانی های علامه طهرانی ص 957 به نقل از لوح فشرده ی کیمیای سعادت

    [1] - از سایت http:// zohur313.ir/ با تصرف و تلخیص

    محسن علیگو