باسمه تعالی

گزارشی اجمالی از سفر حج عمره(اولین دیدار مسجد النبی)

در هواپیما:

تمام بچه ها استرس خاصی دارند؛ واقعا حس عجیبی است که بخواهی بروی جایی که در تمام عمرت فقط تصویرش را از عکس ها یا بر روی تلویزیون دیده ای و دیده ای که همه طوافش می کنند، می دانی که عمری فقط به آن سو نماز خوانده ای و می دانی که مرجع دعاهایت به سمت آنجا بوده؛ می دانی که بعضی تا آخر عمر می گویند اللهم الرزقنا توفیق حج بیتک الحرام و با این دعا زندگی کرده اند و به طواف حرمش راه نیافته اند، خدای من نمیدانم چگونه شکر کنم که بنده ناچیز و گنهکار را به درگاهت دعوت کرده ای؟!

در هواپیما کسی نمی داند که خدا چه بویی دارد؟ یا اینکه خدا چه رنگی است ؛ ولی هم بوی خدار می شنوند و رنگ خدا را می بینند ، هر فردی در این فکر است که اگر آنجا بروم چه چیزهایی می خواهم؟ چه دعاهایی دارم؟ آیا لبیکم را می پذیرد؟! وای که چه فکر آزار دهنده ای است که اگر لبیکم را نپذیرد و اگر ندا بیاید که لالبیک؟! اگر تا آن جا بروم و مرا قبول نکنند؟!

نه!!! اصلا نمی خواهم بروم!

واقعا حس عجیبی است که به هیچ صورتی نمی توان آن را وصف کرد.

این فکرها وکلی فکرهای دیگر و صحبت کردن با دوستان و...کارهایی است که انسان داخل هواپیما از تهران تا جده انجام می دهد.

لحظه ای که هواپیما به فرودگاه جده رسید و خلبان اعلام کرد که می توانیم پیاده شویم کسی باور نمی کرد که به مکه نزدیک تر شده ایم و باید پیاده شویم! ولی خلاصه آماده پیاده شدن شدیم.

لحظه ای که مهماندار هواپیما  درب هواپیما را باز کرد هوای بسیار گرمی به صورت ما زد که انسان را به این فکر می انداخت که از هواپیما پیاده نشود، ولی شوق زیارت قوی تر و سوزاننده تر از گرما بود و ما از هواپیما پیاده شدیم و وارد فرودگاه جده شدیم.

ادامه دارد...

سید رئوف تقوی