بسم الله الرحمن الرحیم

من و مشق توحید

19 مهر تصمیم گرفتم طبق قرار قبلی یک مطلب برای مشق توحید بنویسم، هر چی فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم. یک نگاهی به دور وبرم انداختم چشمم به کتاب "ولایة علی من کتب السنة فی القرآن" افتاد، گفتم خوبه که ترجمه ای از بخشی از این کتاب را بنویسم به خاطر همین جلد اول کتاب را برداشتم وشروع به ترجمه ی مقدمه کردم چیزی حدود 1 ساعت طول کشید ولی خط پایانی اش به هیچ وجه من الوجوه قابل ترجمه نبود حدود نیم ساعت تلاش کردم ولی ثمره ای نداشت، با خودم گفتم ترجمه نمیکنم وآخر مطلب م مینویسم با اندکی تصرف، گذشته از این حرف ها ترجمه در یادآوری مطالب تاثیر بسزایی دارد .

بالاخره خواستم تایپش کنم. همین که نشستم پشت کامپیوتر و بسم الله را تایپ کردم احساس کردم مطلبم از حیث محتوایی چیز زیادی برای گفتن ندارد و هنگامیییی ارزشش مشخص میشود که متن عربی کتاب هم باشد به عبارت دیگر مطلبم ارزش ترجمه ای داشت تا محتوایی ،در نتیجه تصمیم به ندادن مطلبم گرفتم ولی به کافی نت رفتم ومطاب جدید رو خواندم و نظر دادم.

از 20 تا27 مهر به این نتیجه رسیدم که مطلب باید از دل نویسنده بجوشد نه اینکه با نگاه کردن به در و دیوار مطلب بنویسد، از این رو مطلب "انصاف" را یکی از بهترین مطالبم میدانم که تاکنون نوشته ام چرا که آن مطلب چیزی حدود 3 سال پیش در مسجد و در جوی که اکثر بچه ها مسموم به این سم بودند با تمام وجود نوشتم.

28 مهر دغدغه ای نهفته درنم جرقه زد وبا خود گفتم مطبی بنویسم تحت عنوان کت وشلواری های اسلام شناس اما احساس کردم نیاز به تحقیق بیشتری دارد ومجالش را ندارم. ابته که انشاالله موفق به نوشتنش در فرصت مناسب بشوم.

در این آشفتگی این سوال در ذهنم جولان میداد که آیا واقعا فقط دغدغه مند بودن به مطلب ملاک است؟ ویاباید سیر خاصی در موضوعات به حسب نیاز خود یا جامعه دنبال شود هرچند نسبت به آن نویسنده بی دغدغه است؟یا اینکه هر دوی اینها باید با هم باشد؟

در صورت اول این مشکل وجود دارد که گاهی انسان نسبت به موضوعی دغدغه مند است که به مرور زمان دغدغه اش را نسبت به آن از دست میدهد در نتیجه از نوشتن ادامه ی مطلب منصرف میشود مانند مطلب "ثم لأتینهم..."خودم که آنگونه رها شد.

در صورت دوم نیز مشکلی وجود دارد وآن اینکه نویسنه انگیزه ای درونی برای نوشتن ندارد در نتیجه چون مطلب از دل برنمیاید بر دل نیز نمیشیند.

اما در صورت سوم مشکلی وجود دارد چرا که تحقق این حال بسیار کم و بعید است یعنی بسیار کم پیش میآید که سیر خاص ودغدغه هماهنگ شوند والبته شاید باید آنهارا هماهنگ کرد که من بلد نیستم.حال به ظر شما چه باید کرد وچگونه موضوع انتخاب کرد.بعضی نیز میگویند مهم نیست خاطره هم که شد بنویس ولی من خودم خاطره ی بی هدف رانمیپسندم.ازین رو درحاله ای ابهام قرار گرفتم لازم به ذکر است که چنانچه گذشت نیاز هی خود ودیگران همیشه مطابقت با دغده انسان ندارد.

مست فیض ومستفیض وملتمس دعا

مهدی مهدوی